بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 30 ارديبهشت ماه 1392 ـ  20 ماه مه 2013

حقیقت، مطلوب و واقعیت در انتخابات

تقی رحمانی

داستان از این قرار است:

- حقیقت و آرمان مورد نظر ما «سوسیال دمکراسی با جوهر مذهبی» است.

- مطلوب مورد نظر ما، جامعهء مدنی قوی است که دولت نتواند آن را نادیده بگیرد.

- اکنون اما واقعیت، یا عینیت، تحمیل شده به ما چیست؟

- حکومتی که جامعه را به سوی کلنگی شدن می برد!

- پس، به ناچار در این انتخابات، به طور موقت، از «مطالبه محوری» به سوی «فرد محوری» می رویم.

- چنین اختیار می کنیم تا باز به «مطالبه محوری» برسیم.

به تعبیر شریعتی، گاه زمانی فرا می رسد که نمی توان خوب مرد.

ما در این دوره قرار داریم و در دورهء لوث شدن بسیاری از ارزش ها غوطه می زنیم.

این نوع دوره ها، یا ایام، در هر دوران، شامل دوره ای می شوند که معیارهای معمول فرو می ریزد تا معیارهای جدیدی شکل بگیرند.

لذا مهم این است که بتوانیم دورهء خود را درک کنیم و موضع گیری درستی داشته باشیم و بهتر رفتار کنیم. والا ناخودآگاه از سر صداقت در «زمین حریف» بازی کرده ایم.

***

امثال شریعتی را، آرمان به کام بود. جان بر کف بودند؛ دوران آنان دورهء شورشی ها بود. نتیجهء دورهء شورشی ها انقلاب بود، که رخ داد؛ انقلابی که آمد اما به بار ننشست و خشونت اش بر رحمت اش چربید، و سنگدلی افزون کرد. حال، در 35 سالگی انقلاب، آنان که تیغ تسویه در کف داشتند، خود در معرض تسویه قرار گرفته اند. دولت نفت فروش هم که پول را پارو می کند و یاران قدیم را جارو، سودای آن دارد که راه کرهء شمالی شدن ایران را هموار کند.

در این «سمت گیری به سوی کره شمالی شدن» همه ضرر می بینند؛ از روحانی و بازاری تا روشنفکر، همه بازنده هستند، هر چند بازنده اصلی مردم اند؛ بازندهء سیاستی که یاران قدیم حکومت هم در آن درمانده اند.

در چنین شرایطی، مردم کشور را بر باد و صاحبان قدرت دیروزی، قدرت را ازکف رفته می بینند، حال آنکه این اولی و دومی تا دیروز مقابل هم بودند، یا راه خود می رفتند. اما امروز داستان، داستان دیگری است. اوضاع خطرناک تر و صدای پای چکمه ها نزدیک تر شده است. هستهء اصلی نظامیانی که رهبری نظام آنان را "خواص" نامیده، سودای آن دارند که به نام رهبری همهء امور و منابع قدرت و ثروت را قبضه کنند وخیال خود را راحت. جان ملت را در شیشهء ترس و دلهره کشند و بر ملک ایران زمین، به قدرت بازو و زور، تدبیر امور کنند؛ قدرتی که با پول نفت دوپینگی می شود و قدرتمندتر جلوه می کند.

 

حال که در چنین دوره ای قرار داریم، هر کس که خطر را احساس می کند و می تواند کاری کند، باید دست به کار شود.

البته بهتر آن است که این عمل برای «توقف حرکت رهبران نظامی و تغییر سیاست رهبری»، حرکتی هماهنگ باشد. این هماهنگی هم به توافق مرحله ای و حداقلی میان همهء کسانی که خطر را احساس می کنند نیاز دارد.

 حاکمیت دراین واقعیت و عینیت ایجاد شده که با پول نفت، غران و با تشر نظامی امنیتی ها مزین است، قصد دارد در منطقه مانور قدرت دهد تا، در پرتو آن، درداخل کشور هم اقتدار قبرستانی را بر جامعه تحمیل کند.

حال سئوال این است که «آيا در این دوره می توان مطالبه محور ماند؟»

البته اگر باور داشته باشیم که «مطالبه محوری» رفتاری مدنی است که با ارائهء خواسته ها به کاندیدا در جهت قدرت یافتن مردم و استقرار نهاد های مدنی معنا می یابد و کاندیدا ها با اجابت خواسته ها برای به دست آوردن رأی مردم با هم رقابت می پردازند؛ رفتاری که نمونهء آن را در انتخابات 1388 دیدیم و تا طرح تغییر در بندهای قانون اساسی بوسیله مهدی کروبی پیش رفت.

آیا، در حال حاضر، می توان به این معنی مطالبه محور بود که امری مطلوب برای ایران است؟

چنین به نظر نمی رسد.

چرا؟

در حال حاضر چنان فضا را سخت و بسته کرده اند که حتی بخشی از جامعهء مدنی به سراغ کاندیدایی 80 ساله می رود که باز این کاندیدا توصیه به فرد دیگری برای کاندیدا شدن می کند.

در دیدار با این دو کاندیدا، افراد دعوت کننده از آن دو می خواهند کاندیدا شوند تا کشور در گرداب بیشتر فرو نرود.

بی گمان این نوع خواسته با بیانیه های گوناگون کاندیداها در مورد برنامهء محوری در سال 1388 متفاوت است. دراین سال حتی دو کاندیدای دیگر هم به مطالبه محوری تن دادند و احمدی نژاد هم وزیر زن به کابینه آورد.

پس مطالبه محوری را باید پاسداشت، اما تقلیل نداد و آن را لوث نکرد و دستخوش تنوع تفسیرهای فراوان نگردانید؛ که در این صورت، معنی راهبردی خود را از دست می دهد. گاهی پذیرش موقعیت جدید، حتی اگرنامناسب باشد، بهتر از آن است که آدمی موقعیت جدید خویش را با تفسیر واژگان راهبردی توجیه کند.

توجه داشته باشیم که ورود ما به مرحلهء مطالبه محوری، ورود به مرحله واقعی و مطلوب جامعه است، چرا که جامعهء مدنی، نتیجهء موفقیت و کامیابی این ورود به مطالبه محوری در برابر دولت است و قدمی به سوی دموکراسی خواهی قلمداد می شود.

اما، حال، با درک شرایط فعلی، برای این دوره باید توصیه ای راهبردی داشت که آن «حضور افرادی برای کاندیدا شدن» است؛ افرادی که بتوانند، به واسطهء نفوذ و نام خود، در برابر قدرت امنیتی ها و نظامیان نقش بازی کنند. توجه به خاتمی و هاشمی از همین روست چرا که باید ظرفی به نام ایران باشد تا بتوان در آن اصلاحی انجام داد.

 می توان گفت که امروز ما، متأسفانه، در مرحله مطالبه محوری نیستیم، اما باید به سوی آن حرکت کنیم. نباید هم آن را فراموش کنیم که مرحله ای مطلوب است برای ایران. شخص محوری مختص این انتخابات است، چرا که می خواهیم مطالبه محوری را هم، با درک شرایط، حفظ کنیم و ادامه دهیم.

توجه کنیم که حرکت در تاریخ و اجتماع هیچ وقت خطی نبوده است و فراز و نشیب دارد. تدبیر و تامل می طلبد این کهنه سرا!

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2013/may/14/article/-401aaed91b.html

 

نظر خوانندگان

مهریار فروزنده: آقای رحمانی، شما همهء داستان را نمی گویید. فقط آن بخش که اشاره می کنید، نظامیان، ام الفساد حال و روز اسفبار و خطرناک امروز کشورند، و بنا دارند از ایران یک کرهء شمالی دوم بسازند، درست می گویید. اما اینکه دل بستید به فردی که اگر بیاید، شاید فرجی بشود برای احیای جامعهء مدنی، سخت در اشتباهید. چون آن شخص، چه مکلا باشد و چه آیت الله عمامه سفید یا سیاه، باز هم در چنگ نظامیان اسیر است. این رژیم، همانطور که شما هم می دانید، سال هاست، مشروعیت خود را بین مردم از دست داده و هیچ يک از مهره های آن قادر به بسیج مردم برای مقابله با ماجراجویی های خطرناک نظامیان نیستند و این شامل رهبر و رفسنجانی و خاتمی هم می شود. پس، امید بستن به رفسنجانی که بتواند، بر خلاف منافع سپاه و بنفع مردم کاری بکند، خیال بافی است. چون چنین است، بفرمایید که مردم بی دفاع ایران، سر انجام، چگونه باید از شر این جماعت خونریز و تا دندان مصلح خلاص شوند؟ ترسم این است که این لات و لوت ها، سر انجام کشور را به یک جنگ خانمانسوز بکشانند که دیگر نه از تاک نشانی بماند و نه از تاک نشان. اینکه نوید می دهید که ملی مذهبی ها، سوسیال دموکرات هایی با ادویهء مذهبی اند، شوخی می فرمایید. ادویهء مذهب شیعه، آنقدر تند و لب سوز است که آدم از طعم غذای اصلی، که همان آزادی و دموکراسی باشد، هیچی نمی فهمد. لطفاً این ادویه را سر میز خود نگهدارید و اشک سایرین را از استعمال آن در نیاورید. نوش جان.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه