بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 17 تير ماه 1392 ـ  8 ماه جولای 2013

پاسداران: غلامان رهبر یا سپهسا لاران ایران؟

مهدی مظفری

تفاوت مصر و ایران در دو چیز است:

۱ وجود کاست نظامی در مصر و نبود آن در ایران،

۲- وجود کاست مذهبی ‌در ایران و نبود آن در مصر.

منظور از تفاوت، تفاوت تاثیر گذار سیاسی و اجتماعی است.

کاست به  آن گروه اجتماعی اطلاق می شود که مدار بسته بوده و واجد ویژگی‌‌های مخصوص به خود است، ویژگی‌‌ هایی‌که گروه را از دیگر گروه ها متمایز می‌سازد، قوانین و مقررات خاص به خود را دارد و در نهایت قائم به نفس است. نظامیان در مصر و آخوند‌های شیعه در ایران دارای چنین ویژگی‌‌ هایی ‌هستند.

 

روی کار آمدن "افسران آزاد" در مصر، در سال 1952، به تشکیل یک کاست نظامی منجر شد. از آن زمان تا کنون، این نظامیان هستند که در مصر حکومت می کنند. هر چند از 30 ژوئن 2012 تا  3 ژوئیه 2013، یک غیر نظامی (محمد مرسی) از حزب اخوان المسلمین به قدرت رسید، خلع مرسی از ریاست جمهوری نشان داد که نظامیان قدرت واقعی‌را در دست دارند.

در ایران، از زمان سلجوقیان، کاست نظامی وجود نداشته است. هر چند رضا شاه نظامی بود و ارتش نوین ایران را  ایجاد کرد، اما نه ‌او و نه ‌محمد رضا شاه، هیچ یک، کاست نظامی تشکیل ندادند. کاری که آتاتورک در ترکیه کرد.

ارتش ایران قائم به نفس نبود. به شاه وابسته بود و وفادار به او و و نه‌وفادار به خود. به تعبیر ابن خلدون، ارتش ایران فاقد عصبیت ذاتی بود. ارتش، ارتش شاهنشاهی بود، نه ‌ارتش ملی‌. شاهنشاه که رفت، ارتش شاهنشاهی نیز از هم گسست. حتا به نخست وزیر منصوب شاه هم وفادار نماند. اعلام بی طرفی، در واقع  اعلام یتیمی ارتش بود. آن هنگام که ارتشبد قره‌باغی، فرمانده ارتش، در پستوی دفتر فرماندهی، شتابزده  اونیفرم نظامی را از تن‌ به در آورد تا با لباس شخصی‌ جان به سلامت در برد، دیگر از ارتش به معنای واقعی‌کلمه چیزی باقی‌ نمانده بود. بودند امیران رشیدی چون سپهبد رحیمی و خسرو پناه که تا آخرین لحظهء حیات از شرافت ارتش دلیرانه دفاع کردند، اما در همان زمان،  عده‌ای آستین بالا می زدند تا شالودهء سپاه جدیدی را پایه ریزند: سپاه پاسداران... باقی‌داستان را می‌دانید. 

سوال اساسی، ‌یا اساسی ‌‌ترین سوال، اینجاست: پاسداران کجا ایستاده‌اند؟ آیا امیران پاسدار غلامان بیت رهبری اند و غلمان ولی‌فقیه؟ یا سپهسالاران ایران اند و حافظان مردم ایران؟ این دو را با هم نمی‌توان داشت. یا این یا آن‌.

ارتش مصر روی مردم خود آتش نگشود. نه ‌آنکه نظامیان مصر فرشتگان آسمانی باشند. اینان نیز مثل پاسداران بخش بزرگی ‌از منابع اقتصادی مصر را در اختیار خود دارند. تفاوت شان با پاسداران این است که ارتش مصر فقط به خود وفادار است؛ نه‌شاه بالای سرش ایستاده، نه ‌نایب امام زمان. از این رو عمد‌تاً بر اساس منافع خود طرف مردم را می‌گیرد. بدین سان است که  مردم مصر بی‌پناه نیستند. دست کم از مردم ایران با پناه ترند. اگر شاه اراده می‌کرد می‌توانست جوی خون راه بیاندازد. اگر نشد، این کار نتیجهء تصمیم فردی شاه بود. نه‌تصمیم جمعی ارتش.

 

سپاه پاسداران، دیر یا زود، به نقطه‌ای کشیده خواهد شد که حتّا بر اساس منافع خود، مجبور شود موضع خود را روشن کند که  پاسدار ولی ‌فقیه است یا ارتش مردم ایران.

یک مثال این نکته را روشن تر می‌کند. اخیراً سید محمد خاتمی، این بلبل بنی هاشم، پس از هشت سال گلکاری در مدینة النّبی، باز زبان گشوده و از دولت احمدی ‌نژاد خواسته تا در همین روز های آخر عمر دولت، میر حسین موسوی و مهدی کروبی را آزاد کند. صرفنظر از ترفند کودکانهء این تدارکچی، که از هم اکنون می‌خواهد بفهماند که از دولت آینده‌ انتظار آزاد کردن این دو محصور را نداشته باشید، فرض کنیم این سید، به جای حرف زدن و ذکر مصیبت، دلاوری کند و با همان کلیدی که سمبل انتخاباتی حسن روحانی است خود و یاران اش به سوی بازداشتگاه موسوی و کروبی راه بیفتند و بگویند ما می خواهیم با این کلید درِ زندان های ایران را باز کنیم و این کار را با آزادی موسوی و کروبی ـ که در هیچ دادگاهی محکمه و محکوم نشده اند ـ آغاز می کنیم. آیا پاسداران و بسیجی ها روی آنان اسلحه خواهند کشید؟ آیا توقیف محمد خاتمی با توجه به شهرت جهانی او هزینهء بسیار سنگینی برای رژیم نخواهد داشت؟ حال اگر پاسداران و بسیجی‌ها، به جای اسلحه کشیدن روی مردم، در‌های زندان همین دو زندانی را بگشایند و این دو را آزاد کنند فکر می‌کنید چه خواهد شد؟  تردید نکنیم، مردم  پاسداران و بسیجی‌‌ها را روی دوش خواهند برد. با همین عمل ِ به ظاهر ساده ولی‌فقیه با همه دم و دستگاه اش به زیر کشانده خواهد شد.

خواهید گفت «این‌ها همه رویا و خیال بافی است». شاید حق با شما باشد. نه ‌محمد خاتمی، این ناز پروردهء آل عبا، چنین دل‌ و گرده ‌ای دارد، نه پاسداران چنین شجاعتی. اما درست همین نکته تفاوت ارتش خود فرمان مصر و پاسداران به فرمان ولی‌فقیه را آشکار می‌سازد.

اما اگر پاسداران به منافع خود در دراز مدت بیاندیشند می توانند به آسانی قدرت را در دست گیرند و از حمایت مردم برخوردار گردند. معلوم نیست حکومت پاسداران دمکراتیک باشد، و نخواهد بود. در عوض، بزرگترین و مهیب‌ترین مشکل از  سر راه دموکراسی بر داشته خواهد شد.  غدّه سرطان ایران، وجود کاست مذهبی‌شیعه است. حتا اگر ایران کمونیست شده بود، ما حالا وضع بهتری داشتیم.        کمونیسم رفت، تمام شد.‌ ای کاش ما سنی بودیم. نه دوازده امام داشتیم، نه چهارده معصوم، نه خامس آل عبا، نه دست بریده ابالفضل، نه عاشورا. نه ‌شور حسینی، نه‌«فاطمه فاطمه است»، نه زینب کبرا. لااقل روی کاغذ هم شده، مملکت مال  خودمان بود و نه‌مال صاحب الزمان.

مصری‌ها هیچ یک از این اسطوره‌ها را ندارند. مسئلهء آنان مسئلهء سیاسی است، حتا در بُعد مذهبی ‌آن‌.

مسئلهء ایران، مسئلهء وجودی است که با بزک کردن اصلاحاتی حل شدنی نیست.

یا طبقهء آخوندی شیعه، به عنوان یک طبقه، بر قرار می ماند. که در این صورت، ایران همچنان در دایره ای باطل دست پا خواهد زد. و یا این طبقه، مثل فئودالیته، از بین می رود که این نیاز به مبارزهء آگاهانه دارد.

نادر شاه خواست، نتوانست؛ رضا شاه خواست، نتوانست. محمد رضا شاه نخواست، آخوند‌ها او را سرنگون کردند. آیا پاسداران می توانند؟  

 کلید نجات ایران نه در دست شیخ حسن روحانی، بلکه در دست پاسداران است.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه