|
|||||
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
|||||
|
میراث فرهنگی و سیاست
شکوه ميرزادگی
آنچه در اينجا می نويسم از جنس «حرف سیاسی» نیست، حرفی است صرفاً در ارتباط با میراث فرهنگی سرزمین مان که به ناچار با سیاست مخلوط می شود. هفته ی پیش، در برنامه ی تلویزیونی «روی خط» صدای آمریکا، به مديريت آقای فلاحتی، من اشاره ای داشتم به سخنان آیت الله خامنه ای، مبنی بر «جایگزین کردن فرهنگ اسلامی به جای فرهنگ ایرانی»، و نتیجه ی چنین سخنانی از سوی رهبران نظام را ویرانی فرهنگ ایرانی مان دانستم. در پی اين اظهار نظر، آقایی از طرفداران نظام روی خط آمد و گفت: «چرا مسایل فرهنگی را سیاسی می کنید؟» ـ حرفی که خیلی از مسئولین و طرفداران نظام به کوشندگان فرهنگی می زنند. پایان برنامه بود و من فرصت نداشتم که به این آقا بگویم: «در سرزمینی که نه تنها میراث فرهنگی و محیط زیست و هنر و فرهنگ و دانش و مدرسه و دانشگاه، که حتی شیوه ی لباس پوشیدن و خندیدن و شیوه ی برگزاری عروسی و عزای ساده ی مردمان نیز به دست رهبران سیاسی آن کنترل می شود، چگونه می توان از چیزی حرف زد که ربطی به سیاست نداشته باشد؟» می خواستم بگویم: ما کوشندگان فرهنگی کاری به کار سیاست واپس گرای انسان ستیز و آزادی کش شما نداریم اما سیاست شما کمر به نابودی نه تنها میراث فرهنگی ما که کل فرهنگ ما بسته و ما نمی توانیم در برابر اين بيداد خفه شویم.
این روزها، در جریان جابجایی دو دولت در نشریات مختلف مرتب سخن از افرادی می رود که ممکن است بر صندلی های ادارات و وزرات خانه های مختلف، از سیاست گرفته تا اقتصاد و فرهنگ، بنشنیند. من نيز، بر اساس علاقه و کارم به عنوان یک کوشنده ی میراث فرهنگی و طبیعی طبعاً نسبت به تغییرات جاری و آينده در سازمان هایی چون میراث فرهنگی و محیط زیست کنجکاوترم و می کوشم ببينم که چه تدبير و اميد و کليدی برای مشکلات اين قلمرو وجود دارد. هرچند که از هم اکنون می توان حدس زد که هيچ امکان تغییر اساسی و عمده در این سازمان ها وجود ندارد؛ چرا که ماهیت نظام و حکومت جمهوری اسلامی، و همه ی قوانین مسلط بر این نوع سازمان ها و موسسات، امکان تغییرات را به کسی نمی دهند؛ چه احمدی نژاد اصولگرا باشد و چه خاتمی اصلاح طلب و چه روحانی ِ گويا معتدل!
رؤسای سازمان میراث فرهنگی پس از انقلاب
من، قبلاً، همزمان با سالگرد انقلاب 57، در نوشته ای تحت عنوان «انقلاب اسلامی و 34 سال تاریخ زدایی»(*) و درباره ی وضعیت میراث فرهنگی کشورمان، چه قبل و چه پس از انقلاب نکاتی را يادآور شده ام و در این جا فقط می خواهم ابتدا نگاهی کوتاه داشته باشیم به شخصیت هایی که به عنوان رییس سازمان میراث فرهنگی از جانب رهبر یا رییس جمهورهای پس از انقلاب برگزیده شده اند و، سپس، بکوشم تا نشان دهم که دولت جدید حکومت اسلامی چقدر در انتخاب این شخصیت ها نقش داشته و چقدر امکان تغییر در وضعیت فاجعه آمیز میراث فرهنگی و طبیعی ایرانزمین را با خود دارد.
در سال 1358، یعنی کمتر از یک سال پس از انقلاب، با انحلال وزارت فرهنگ و هنر، مسایل مربوط به فرهنگ، هنر و میراث فرهنگی ایران، موزه ها و کل داشته های تاریخی ما، و مسایل مربوط به سازمان جهانگردی ایران، زیر نظر سازمانی قرار گرفت به نام «وزارت ارشاد اسلامی». این وزارت خانه به سرعت قوانینی را در مورد میراث فرهنگی ایران وضع کرد که نه تنها در تضاد با قوانین جهانی مربوط به حفظ میراث فرهنگی نوشته شده بود بلکه به تبعیض فرهنگی و سیاست های مربوط به «اسلام سیاسی» نیز آغشته بود. با نگاهی به پيش گزاره های اهداف وزارت ارشاد اسلامی در ارتباط با میراث فرهنگی ایران، می توان به روشنی به مواردی اين چنين برخورد:
« ـ رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی
« ـ استقلال فرهنگی و مصونیت جامعه از نفوذ فرهنگ اجانب
« ـ اعتلای آگاهی های عمومی در زمینههای مختلف و شکوفایی استعدادها و روحیة تحقیق، تتبع و ابتکار در جامعه
« ـ رواج فرهنگ و هنر اسلامی
« ـ آگاهی جهانیان نسبت به مبانی و مظاهر و اهداف انقلاب اسلامی
« ـ گسترش مناسبات فرهنگی با ملل و اقوام مختلف بخصوص مسلمانان و مستضعفان جهان
« ـ فراهم آمدن زمینههای وحدت میان مسلمین.»
در سال 1364، دستگاه های اجرایی مربوط به امور میراث فرهنگی از وزارت ارشاد جدا شده و بصورت سازمانی به نام «سازمان میراث فرهنگی کشور» زیر نظر وزارت فرهنگ و آموزش عالی قرار گرفت. در سال 1373 نيز اين سازمان را بصورت جزیی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درآوردند. و عاقبت، در سال 1382 (و تا اطلاع ثانوی) سازمان میراث فرهنگی ایران، که من آن را «میراث فرهنگی یتیم» نام نهاده ام، همراه با سازمان جهانگردی زیر نظر ریاست جمهوری قرار گرفت. در تمام اين تحولات، اساسنامه و قوانین این سازمان، که هم اکنون نيز اجرا می شوند، همچنان تبعیض آلود و آغشته به «اسلام سیاسی» است. مثلاً، چهار بند اول اهداف اين سازمان چنين است:
«1. دستيابي به شناخت جامع، متوازن و عميق از گستره جغرافيائي و تاريخي، حضور و نفوذ فرهنگ و تمدن ايراني- اسلامي در حوزه ی ميراث فرهنگي (ملموس وناملموس) و هنرهاي سنتي.
«2. معرفي فرهنگ و تمدن غني و ظرفيت هاي فرهنگي، تاريخي و طبيعي كشور و بهره گيري از مزيت ها و ظرفيت هاي آن براي تثبيت و ارتقاء جايگاه تمدن ايران در جهان.
«3. تعامل هدفمند و سازنده بين المللي با تاكيد بر كشورهاي اسلامي در بخش ميراث فرهنگي، طبيعي، صنايع دستي و گردشگري.
«4. توسعه ی نظام مديريتي – حقوقي يكپارچه، كارآمد و متكي بر مشاركت جامعه ذينفعان در بخش ميراث فرهنگي ( ملموس و ناملموس)، طبيعي، صنايع دستي و گردشگري متكي بر اصول اخلاقي، ارزش هاي ملي- اسلامي و منطبق بر معيارهاي علمي، فني و مقتضيات جغرافيائي، تاريخي و فرهنگي كشور».
در این سازمان بالاترین مقام از آن «رئيس» است که معاون رییس جمهور نیز محسوب می شود. از سال 1366 روسای این سازمان به ترتیب عبارت بوده اند از:
- دکتر مهدی حجت: معمار آرشتیکت و فارغ التحصیل رشته ی معماری و حفاظت از بناهای تاریخی
- اکبر زرگر: عضو هیات علمی دانشگاه بهشتی و معاون مالی و اداری این دانشگاه
- مهندس سراج الدین کازرونی: با سابقه ی 8 سال وزیر مسکن و شهرسازی بودن
- سید محمد بهشتی: کارشناس رشته معماری و شهر سازی، رییس بنیاد فارابی، مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی
- سیدحسین مرعشی: نماینده ی مجلس و مصدر امور مختلف سیاسی از آغاز انقلاب، بدون هیچ تخصص در امور میراث فرهنگی یا جهانگردی
- اسفندیار رحیم مشایی: فارغ التحصیل رشته ی مهندسی الکترونیک و رییس سابق سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران
- حمید بقایی: فارغ التحصیل در زمینه تکنولوژی اطلاعات و معاون قبلی رحیم مشایی
- روح الله احمدزاده کرمانی: فارغ التحصیل مدیریت صنعتی (که پس از دو ماه استعفا داد)
- سیدحسین موسوی: معاون سابق سرمایه گذاری در دستگاه رحیم مشایی
- دکتر محمد شریف ملک زاده: که که معلوم نیست دکترایش در چه رشته ای است اما، قبل از این پست، در زمان احمدی نژاد، عضو علی البدل هیات تجدید نظر رسیدگی به تخلفات انتظامی اعضای هیئت عملی دانشگاه بوده است
با نگاهی به گذشته و تخصص این آقایان می بینیم که جز دکتر مهدی حجت، که از نظر علمی برای چنین پستی قابل قبول بود، و سید محمد بهشتی، که تخصصی نزدیک به موضوع میراث فرهنگی داشت، دیگران نه تنها تخصصی در این مورد نداشته اند، و نه تنها هیچ اقدام سازنده ای در چارچوب وظايف ریاست میراث فرهنگی برای حفظ و نگاهداری از میراث فرهنگی ایران نکرده اند بلکه همه شان در ویرانی، حفاری های به اصطلاح غیر مجاز، چپاول و خروج اشیای تاریخی و فرهنگی، و نابودی و حراج میراث طبیعی شریک و مقصر بوده اند.
در عين حال، در دوران رياست همه ی این آقایان، هزاران هزار مسجد و حتی «امامزاده!» ساخته شده و میلیاردها تومان پول در راستای مرمت مساجد قدیمی و امامزاده ها خرج شد اما در کمتر کجایی نشانه ای از بهتر شدن وضعیت میراث فرهنگی دیده شده است.
دوران احمدی نژاد شروع بود یا ادامه؟
در این جا کاری به اعمال و رفتارهای سیاسی و اقتصادی احمدی نژاد ندارم. اما باید بر این نکته ی مهم تاکید کنم که دوران او را باید، در ارتباط با میراث فرهنگی و طبیعی مان، یکی از بدترین دوران های تاریخ مان دانست. در زمان او باستانشناسان مستقل، کارشناسان و مرمت کارهای کارآمد، متخصصین و سازمان های مردم نهاد مربوط به میراث فرهنگی و روزنامه نگاران فرهنگ دوست، یا از کار برکنار و خانه نشین شدند، یا اجباراً سکوت اختيار کردند، و یا زیر بدترین فشارها زندگی گذراندند. اما آیا دليل آنچه هائی که در اين دوران بر میراث فرهنگی و تاریخی ما رفت فقط نيات و عملکرد مخرب احمدی نژاد بود یا برداشت مطابق با واقعيت او از آنچه که قوانین و حکومت اسلامی از او می خواست؟
يعنی، به نظر من، بی انصافی است اگر بگوییم که آنچه احمدی نژاد کرد مطابق با خواست حکومت، خواست رهبر، خواست آیت الله ها و امام جمعه ها نبوده است. همه چیز نشان می دهد که فعاليت های سازمان میراث فرهنگی در زمان احمدی نژاد به طور کامل با خواست های انقلاب اسلامی، و با قانون اساسی و قوانین مربوط به میراث فرهنگی همخوانی داشته و او یکی از بهترین خدمتگزاران این حکومتی بشمار می رود که هدف اش تخریب هر چه بیشتر میراث فرهنگی ایران و تنها حفظ و گسترش فرهنگ اسلامی ـ شیعی، و توسعه خرافات بوده است. رؤسای عجیب و غریبی را که او برای میراث فرهنگی انتخاب کرده و میراث فرهنگی یک سرزمین کهن سال را در دست بی کفايت شان گذاشته، از رحیم مشایی گرفته تا شریف ملک زاده، هر کدام به نوعی الگویی «مناسب» برای نشان دادن خواست های حکومت اسلامی در ارتباط با موضوعی به نام «میراث فرهنگی ایران» بوده اند.
اما، در ميانه ی اين همه انتقاد که از احمدی نژاد و «خراب کاری» های او می شود، آیا شما موردی را سراغ دارید که طی آن یکی از رهبران اصول گرا یا اصلاح طلب و میانه رو به این بخش از کارهای او ایراد بگیرد؟ کدام کاندیدای ریاست جمهوری در کدام مراسم انتخاباتی (حتی وقتی که احمدی نژاد را به خاطر کارهای سیاسی و اقتصادی اش سکه یک پول می کردند) بابت فجایعی که در ارتباط با میراث فرهنگی و گردشگری رخ داده از او ایراد گرفته اند؟ آیا این بدان معنا نیست که از رهبر حکومت اسلامی گرفته تا آقایان رؤسای جمهور و کاندیداها، همه و همه، در هر امر که با احمدی نژاد مخالفتی داشته اند، در مورد تبعیض فرهنگی و تخریب میراث فرهنگی ایرانی و گسترش مسجد و تکیه و امامزاده و غیره... با او همرأی و همراستا بوده اند؟ نمونه ی روشن و تازه اين واقعيت را در سفر آقای خاتمی به یزد می بینیم.
رهبر لطیف و میراث فرهنگی
آقای خاتمی، رهبر اصلاح طلبان و معرف رییس جمهور جدید به خيل رأی دهندگان، درست در میانه ی سر و صدای مربوط به ویرانی بافت تاریخی یزد، به زادگاه اش، اردکان يزد رفت؛ همان اردکانی که شش ماه پیشتر یکی از بزرگترین بافت های تاریخی اش، با 100 خانه از دوران سلجوقیان، زیر بولدوزر رفته بود.
او، به گفته گزارشگران، به خیلی نقاط سرزد و خیلی کارها کرد: زیارت اهل قبور، زیارت آرامگاه آیت الله خاتمی، دیدار از گورستان شهدای جنگ، دیدار با اعضای منتخب شورای اسلامی شهر اردکان، دیدار با اعضای ستاد آقایان آیت الله هاشمی رفسنجانی، عارف، روحانی، بیت شهید صدوقی و .. اما دریغ از یک نگاه به بافت های تاریخی یزد و اردکان که سر و صدای تخريب شان همه ی فضا را پر کرده بود.
او در این سفر سخنان زیادی نيز گفت و سخنرانی های بلندی نيز کرد و، برای صدمین بار و حتماً برای «شیرفهم کردن طرفداران خود»، تاکید کرد که: «ما اصلاح طلبان هر انتقادی هم داشته باشیم دلبیسته ی اصل نظام و انقلاب» هستیم.
او در سخنان و سخنرانی هايش بارها از اسلام و برکات آن گفت اما جز یک بار، آن هم وقتی که از نگرانی های خويش درباره ی خطراتی که حکومت اسلامی را تهدید می کند، نام ایران بر زبان اش جاری نشد.
او بارها از «لطیف شدن» و «لطیف بودن» گفت، اما این لطافت مثل همیشه فقط شامل نظام و مساجد و امامزاده ها و آرامگاه های آیت الله ها بود و نه متوجه ایران و میراث فرهنگی همه ی مردمانی که در آن سرزمین زندگی می کنند.
البته، می دانم که اين واقعاً توقع بیهوده ای است که از ایشان بخواهیم از یزد، و از ویرانی میراث فرهنگی و تاریخی اش، نامی ببرند؛ از جایی که بیشترین مردمان اش زرتشتی اند و اعتقادی به جمهوری اسلامی عزيز ايشان ندارند. می گويم «بيشترين» و هيچ اعتقادی به آمار دولتی که می گوید بیشترین اهالی يزد و اردکان مسلمان و شیعه هستند ندارم.
بله، من نمی دانم اين بار آقای روحانی، که همچنين مدعی «لطافت» هستند، چه خواهد کرد اما به باور من او اگر خیلی همت کند می تواند شخصی همچون آقای بهشتی و یا، خیلی اگر پیش برود، شخصی همانند آقای حجت را بر سر کار آورد و تجربه نشان داده است که آن ها نیز، حتی اگر بخواهند، به سختی می توانند قطار ویرانگر ضد فرهنگ ایرانی ِ قرار گرفته بر روی ریل مورد تایید آیت الله ها و رؤسای جمهور را، که به همت احمدی نژاد تا به اين تخريب گسترده رسیده، متوقف کنند.
فراموش نکنیم که آقایان بهشتی و مرعشی ِ زمان حجة الاسلام خاتمی بودند که وقتی ما فریاد برآوردیم که «سد سیوند را آبگیری نکنید» همزبان با مشایی ها گفتند: «این ها ضد انقلاب و سیاسی کار هستند و مزخرف می گویند». و با این که ما با فشار یونسکو توانستیم چند متر آبگیری کمتر را بر دولت تحمیل کنیم و آرامگاه کورش بزرگ را نجات دهیم، همه دیدند که بهر حال، و متأسفانه، همه ی دشت پاسارگارد را گرفتار رطوبت کرد، تنگه باستانی بلاغی زیر آب رفت، زمین های کشاورزی آن منطقه ویران شد، تالاب بختگان سوخت و هنوز هیچ کدام اين آقايان حتی به صورت ضمنی نگفته اند که اشتباه کرده ایم و هنوز هیچ کدام از رییس جمهورها و کاندیداها نگفته اند که این سد و سدهای دیگر چه به روز آن سرزمین آورده و توقف این روند تخریب را هیچ کدام نخواسته اند
من نمی توانم باور کنم که کسانی، بی هيچ دلبستگی به ایران و ایرانی، و غوطه ور در حفظ مصالح نظام، بتوانند کاری برای میراث فرهنگی ایران انجام دهند؛ برای آن ها میراث دلپذیر و دوست داشتنی و قابل حفظ و نگاهداری همانا مقبره ها و مساجد و تکیه گاه ها و امامزاده هاست. یعنی فقط بخش کوچکی از فرهنگ زخم خورده اما بزرگ ایرانزمین.
17 تير ماه 1392 ـ 8 جولای 2013
* http://shokoohmirzadegi.com/02.Articles/enghelab-tarikhzodaie.htm
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.