بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

چهارشنبه 2 مرداد ماه 1392 ـ  24 ماه جولای 2013

شاه ایران را به غایت دوست داشت، اما بد دوست داشت!

عباس میلانی

دکتر عباس میلانی تاریخ‌ نگاری است که با کتاب «معمای هویدا» فصل تازه‌ای در حیطه بیوگرافی نویسی تاریخی در ایران گشوده است. پس از کتاب بحث‌برانگیز و بسیار پرطرفدار معمای هویدا، تا مدتی همه منتظر بودند تا ببینند شخصیت بعدی که مورد توجه عباس میلانی قرار خواهد گرفت چه کسی است. از هنگامی که آشکار شد دکتر میلانی نزدیک به 15 سال است که تحقیقات خود را برای نوشتن بیوگرافی شاه آغاز کرده همگان در انتظار بودند که چه زمان حاصل تحقیقات او منتشر خواهد شد. بیش از دوسال پیش کتاب زندگی‌نامه شاه به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر شد. اما بسیاری از ایرانیان چشم براه برگردان فارسی آن بودند تا ببینند عباس میلانی زندگی شاه را چگونه بررسی و ارائه کرده است. روز شنبه گذشته سرانجام انتظارها به پایان رسید و متن فارسی کتاب زندگی شاه با عنوان «نگاهی به شاه» در تورنتو در محل بنیاد پریا در حضور حدود 200 تن از علاقمندان رونمایی شد. کتاب «نگاهی به شاه» توسط نهاد فرهنگی- اجتماعی «پرشین سیرکل» منتشر شده و به قیمت 40 دلار از طریق آنلاین و چند مرکز فروش در دسترس علاقمندان است. دکتر عباس میلانی که برای رونمایی کتاب زندگی شاه به تورنتو آمده بود در جلسه رونمایی کتابش توضیحاتی در زمینه چگونگی تحقیق و نوشتن اثرش ارائه کرد. دکتر میلانی در آغاز سخنانش گفت:

«هیچ بیوگرافی نیست که کاملا بی‌طرف باشد. چون هر بیوگرافی بنا به تعریف بر اساس یک سری انتخاب‌هاست. هرچقدر هم آدم سعی کند انصاف داشته باشد به هرحال شما با زندگی مثلا 60 سال یک نفر روبرو هستید که می‌خواهید آنرا در 600 صفحه خلاصه کنید. زندگی‌های ما، خوابهای ما، ذهنیات ما، تصورات و کابوس‌های ما همه بخشی از زندگی ما هستند. وقتی زندگی کسی که 60 سال در کانون تحولات سیاسی ایران و جهان بوده را خلاصه می‌کنید، طبعا انتخاب کرده‌اید. یک چیزهایی را می‌گویید و چیزهایی را نمی‌گویید. به همین خاطر نام کتاب را «نگاهی به شاه» گذاشتم. این نگاه من است. همه اسنادی را که جمع‌آوری کردم، حدود 60 هزار صفحه است. این اسناد را به دانشگاه استانفورد تقدیم کرده‌ام که بزودی در دسترس عموم خواهد بود. اگر کسی همه این اسناد را بخواند و مصاحبه‌هایی را که من در 15 سال گذشته کرده‌ام انجام دهد، روایتی کاملا متفاوت از روایت من خواهد داشت. به همین خاطر هیچ ادعایی جز اینکه این کتاب نگاهی به شاه هست ندارم و فکر می‌کنم اصولا زندگی‌نامه نمی‌تواند هیچوقت ادعایی بیش از این داشته باشد.

 

شاه مسئولیت خود را در سقوط رژیم نپذیرفت!

دکتر میلانی در ادامه سخنان خود گفت:

«برای بیوگرافی نویسی هنوز در فرهنگ ایرانی واژه دقیق نداریم. چند ضرورت در زمینه بیوگرافی نویسی هست که در فرهنگ ما زیاد مورد پسند و عنایت نبوده است. یکی اینکه بیوگرافی بعنوان یک نوع ادبی در محل تلاقی رمان و تاریخ است. یعنی سعی می‌کند کشش روایی رمان را بگیرد و دقت و انصاف تاریخ را با آن ترکیب کند و یک روایت تازه‌ای بدهد و محور آنرا هم فرد قرار دهد. زندگی‌نامه بنا به تعریف زندگی یک فرد است و در فرهنگ ما اصولا فردگرایی زیاد محل اعتنا نبوده است چون فردگرایی همیشه بخش ضعیف فرهنگ ایرانی بوده است.

اینکه بپذیریم فرد نقش دارد و تاریخ را می‌سازد و مسئولیت با فرد است، پدیده‌ای است که با تجدد می‌آید. فردگرایی بخشی اساسی از تجدد است و چون در جامعه این تجدد دیررس بوده و به شکل معیوب وارد شده، زیاد به فردگرایی عنایتی نداشته‌ایم. عامل دیگر بی عنایتی تاریخی این است که اگرچه با جلوه‌هایی از تجدد در قرن نهم تا دوازدهم میلادی در ایران مواجه بودیم، همان نطفه‌های بکر تجدد که داشت آغاز می‌شد توسط اسلام ناب و تصوف و حمله مغول زیرآبش زده شد. بار دیگری که به فکر تجدد بازگشتیم در قرن نوزدهم و زیر نفوذ استعمار بود و همراه با یک بحران اجتماعی اساسی بود. آن بحران اجتماعی سبب می‌شد وقتی تجدد به ایران آمد، ما به جای اینکه جامعه‌مان را باور داشته باشیم و اینکه خودمان مسئولش هستیم، فکر کردیم همه چیز در یک توطئه خلاصه می‌شود. تئوری توطئه دشمن تجدد و فردگرایی است. برای اینکه در تئوری توطئه فرد اصلا جایی ندارد. همه در چنبره یک توطئه هستند. شاه هرگز نمی‌پذیرد که نقش خودش در سقوط رژیم پهلوی چه بوده است؟ همه را برمی‌گرداند به یک توطئه‌هایی که فکر می‌کند انجام شده است. این حرف به این معنی نیست که توطئه‌ها وجود نداشته است و مثلا شرکتهای نفتی با شاه سرعناد نداشتند. ولی بین اینکه بگوییم شرکت‌های نفتی با شاه تضاد داشتند و اینکه بگوییم تنها دلیل سقوط شاه توطئه شرکت‌های نفتی بود، تفاوت بسیار وجود دارد. کلید این تفاوت نیز پذیرفتن مسئولیت فردی ما بعنوان کسانی است که در این ماجرا نقش داشتیم. یعنی اگر توطئه وجود داشته باشد، هم ما بعنوان کسانی که فاجعه را سبب شدیم مصون هستیم و هم شاه مصون است. برای اینکه او هم قربانی همین توطئه بوده است. پس تئوری توطئه زیاد جایی برای بیوگرافی نمی‌گذارد. چون اگر بخواهید مثلا

ببینید آن اتفاقات چرا در ایران افتاد باید بروید سراغ توطئه بگردید و ببینید طراحان توطئه کجا بودند. نه اینکه در شخصیت شاه و در زندگی او و گذار 60 ساله چه کارهایی کرد که ممکن بود بخشی از ریشه انقلاب باشد. یعنی وقتی تجدد و فردگرایی ما گرفتار توطئه شد، اعتنا به بیوگرافی هم کمترشد».

 

قضاوت با شماست که شاه خادم بود یا خائن

دکتر عباس میلانی در مورد واکنش‌های مردم نسبت به کتابهای قبلی او در باره هویدا اظهار دشت:

«در بیوگرافی معمای هویدا، نگاهی به شاه و نامداران ایران مکررترین سئوالی را که از من شده این بوده که بالاخره هویدا آدم خوبی بود یا بد؟ این شاه خادم بود یا خائن؟ و جواب من به همه این دوستان این است که این کتابها را نوشته‌ام که بگویم چنین سئوالی جواب دادنی نیست. باید بعنوان جامعه بپذیریم که نفس این سئوال نادرست است. این سئوال فرض را بر این می‌گذارد که می‌شود یک نفر را به یک صفت و یک واژه تقلیل داد. شاه 37 سال حکومت کرد. شاه 1941 با شاه 1951 تفاوت داشت. شاه 1961 و 1971 با شاه 1980 تفاوت داشت. همچنانکه ما هم تفاوت کرده‌ایم. به همین دلیل باید مسئولیت او و مسئولیت خودمان را، هم در وجه ایجاد آن حادثه و هم در خواندن این کتاب و تاریخ بپذیریم. بپذیریم که شما بعنوان خواننده هستید که باید در این مورد قضاوت کنید. من حق ندارم برای شما قضاوت کنم. اگر قضاوت کنم حق شما را غصب کرده‌ام. اگر کسی بیاید به جای دادن داده‌های تاریخی به شما برایتان قضاوت کند، روایت دیگری از ولایت فقیه را انجام داده است. ولایت فقیه فقط در شکل اسلامی آن نیست. اساس ولایت فقیه این است که انسان‌ها، یعنی همه ما توان تفکر مستقل نداریم و محتاجیم که کس دیگری برای ما تصمیم بگیرد. ولایت داشته باشد. چه حزب کمونیست پیشقراول باشد، چه روشنفکری به اسم جلال آل احمد باشد، چه مورخ مفلوکی به نام عباس میلانی. اگر هرکدام از اینها ادعا کنند حقیقت را بهتر از شما می‌دانند، جانشین قضاوتی شده‌اند که حق شماست و حق قضاوت را از شما گرفته‌اند. بنابراین یک گرفتاری و عدم عنایت به بیوگرافی همین عدم قوت فردگرایی است».

 

جامعه ایران دیگر دنبال جواب‌های مطلق نیست

عباس میلانی در باره تحولات پس از انقلاب گفت:

«من واقعا فکر می‌کنم بعد از انقلاب تحول عظیمی در ایران اتفاق افتاده است و رژیم را کاملا از لحاظ تاریخی منسوخ کرده است. بحران این رژیم بحران سیاسی نیست بلکه فرهنگی- تاریخی است یک ناهمخوانی تاریخی با جامعه دارند. جوانهای ما زیربار هر حرفی نمی‌روند و می‌خواهند خودشان فکر کنند. دیگر کارآکتری مانند آل احمد نمی‌تواند بیاید و ادعا کند که چه کسی روشنفکر است. نوع قضاوت‌هایی که حزب توده و چپ می‌کردند در میان نسل جوان امروز جایی ندارد. اینها نوع دیگری نگاه می‌کنند. این انقلاب فرهنگی مهم علت عنایتی است که الان به بیوگرافی دارند. دلیل توجه جامعه به کتاب معمای هویدا این بود که فکر کردند من انصاف به خرج داده‌ام، که البته وظیفه‌ام بوده است. جامعه ایران دیگر دنبال جوابهای مطلق نیست. متوجه شده که انسانها پیچیده‌تر هستند. متوجه شده که انسانها مقوایی نیستند. این تجددی که در جامعه پیدا می‌شود بخشی از آن فردگرایی و احساس غروری است که جوانها دارند. بخش دیگرش عنایت به نقش افراد و واکاوی آنها بدون قضاوت مطلق است».

 

اسناد دفتر مخصوص شاه کجاست؟

 

دکتر میلانی گفت:

 

«شاه دفتری داشت بنام دفتر مخصوص. در بیست سال آخر رئیس این دفتر یکی از زبده‌ترین، شریف‌ترین و کارآمدترین تکنوکراتهای ایران بود به نام معینیان. دفتر مخصوص اولین دفتری است که در ایران کامپیوتری می‌شود. هزاران سند وجود دارد که شاه در حاشیه آنها مطالب و دستورهایی نوشته است. یک نسخه از این اسناد وقتی شاه از ایران رفت به دستور خودش نابود شد. اما یک نسخه دیگر از این اسناد از ایران خارج شده که کسی نمی‌داند کجاست؟ روزی که آن نسخه علنی شود و بی تردید منتشر خواهد شد، دوباره باید تلاش مجددی برای نوشتن زندگی شاه کرد. نکات زیادی در مورد زندگی شاه هست که ما هنوز نمی‌دانیم. پس وقتی می‌گویم نگاهی به شاه، منظور این است که این نگاه در وسط یک مثلث است. یک طرف آن من هستم. طرف دیگرش شما هستید و یک طرف دیگر اسنادی است که مورد استفاده قرار گرفته است. ده سال دیگر شما انسانهای متفاوتی هستید. من انسان متفاوتی هستم و اسناد متفاوتی وجود خواهد داشت. وقتی آن اسناد متفاوت دربیاید و نگاه متحول شود، طبعا زندگی‌نامه شخص هم متحول خواهد شد».

 

تصورات ما در باره کنفرانس گوادلوپ توهم است!

عباس میلانی در بخش دیگری از سخنان خود گفت:

«یک گرفتاری نوشتن بیوگرافی در باره شاه در مقایسه با هویدا این بود که وقتی کتاب هویدا را می‌نوشتم زیاد کسی در مورد او اطلاعی نداشت و کتاب در یک خلاء حرکت می‌کرد. اما وقتی در مورد شاه می‌نوشتم ده- دوازده بیوگرافی در مورد شاه وجود داشت و همه فکر می‌کنند شاه را می‌شناسند. هرکس یک نظری در موردش دارد و در این چارچوب نوشتن در باره او دوچندان دشوار است. با اینکه این بیوگرافی‌ها بود، دلیلی که فکر کردم جا برای زندگی‌نامه شاه هست این بود که اسناد زیادی درآمده بود و برای اولین بار به ما اجازه می‌داد در مورد برخی مسائل فکر کنیم و قضاوت دقیق‌تر بکنیم. مثلا همه فکر می‌کنند در گوادلوپ چه اتفاقی افتاد. من نمی‌دانم از کجا می‌دانند. وقتی اسناد گوادلوپ برای اولین بار منتشر شد من حدود 1000 صفحه از جزیی‌ترین آنها کپی گرفتم. یا تمام این اسناد ساختگی است که بسیار بعید است، یا تمام گمان‌هایی که ما در مورد گوادلوپ داریم توهم است. اینکه در گوادلوپ تصمیم گرفتند شاه را از ایران بیرون کنند، به یقین توهم است. قبل از گوادلوپ آمریکا و انگلیس تصمیم گرفته بودند که شاه دیگر نمی‌تواند بماند و ساخت و پاخت خود را با طرفداران خمینی کرده بودند. در گوادلوپ یکی از مسائل مورد بحث ایران بود».

به گفته نویسنده کتاب بیوگرافی شاه:«بخش مهمی از آنچه که در مورد شاه نوشته شده بود با حب و بغض بوده است. کسی که فارسی بلد نیست چطور انتظار دارید بیاید بیوگرافی در باره شاه بنویسد؟ کسی که فارسی نمی‌داند چطور انتظار دارید که بیاید تاریخ 28 مرداد را بنویسد؟ دوستانی که طرفدار دکتر مصدق هستند همه اقتدا می‌کنند به یک روزنامه‌نگار آمریکایی که یک سطر فارسی نمی‌تواند بخواند. این فرد چطور می‌تواند ماجرای 28 مرداد را برای ما روشن کند؟ با یک نفر که آنطرف قضیه بوده صحبت نکرده است. ولی چون روزنامه‌نگار نیویورک تایمز بوده و چون به انگلیسی نوشته آن کتاب برای دوستان ما مرجع شده است. چون به انگلیسی نوشته پس مشروعیت پیدا کرده است».

 

ملکه، قطبی، آموزگار و انصاری مصاحبه نکردند!

عباس میلانی در پایان سخنان خود اظهار داشت:

«امید من این است که نگاهی که در این کتاب هست بر اساس آنچه که تا به حال قابل دسترس بوده نوشته شده باشد و هیچ چیز را به نفع قضاوت قبلی جرح و بسط نداده باشم. ولی غیر از این هیچ قول دیگری نمی‌شود در مورد این کتاب داد. من هیچ ادعایی بیشتر از اینکه سعی کردم در حد بضاعتم اسنادی را که می‌شود پیدا کرد، پیدا کنم و آنهایی را که مصاحبه می‌کردند باهاشان صحبت کنم. چهار بار سعی کردم با ملکه(فرح پهلوی) صحبت کنم. اما هربار در آخرین لحظه نپذیرفت. هرکسی که حاضر بود صحبت کنم با او صحبت کردم. ملکه، رضا قطبی، جمشید آموزگار و هوشنگ انصاری تنها کسانی هستند که در آن دوران مصدر کار مهمی بودند و زنده هستند اما حاضر نشدند صحبت کنند. با این کتاب امیدوارم چه آنهایی که با شاه بد هستند و چه آنها که با شاه خوب هستند فکر کنند که شاه پیچیده‌تر از آن است که آنها فکر می‌کردند و در هر حال یکی از شخصیت‌های کلیدی قرن بیستم در ایران است که محتاج بازاندیشی است. ضعف و قدرت زیاد دارد. هم ضعفش بسیار متفاوت از ضعف‌هایی بود که من فکر می‌کردم در او بود و هم قدرتش بسیار متفاوت بود. برای من که زمانی مخالف شاه بودم شگفتی‌آورتر از همه این بود که در تمام اسنادی که جستجو کردم و مصاحبه‌هایی که انجام دادم یک بار ندیدم که شاه به عمد به ضرر ایران کاری کرده باشد. یعنی خواست و نیت‌اش به نظر من بزرگی ایران بود. ولی الزاما نیت با عمل یکی نیست. وقتی شما نیت‌تان خیر باشد ولی فکر نکنید هیچ کس دیگری نیت خیر دارد، تردید نداشته باشید که کار خراب می‌شود. شاه به نظر من ایران را به غایت دوست داشت ولی گاه بد دوست داشت!»

http://m.salamtoronto.ca/?p=17846

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه