|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
چهارشنبه 23 مرداد ماه 1392 ـ 14 ماه اگوست 2013 |
مغلطهای به نام اصلاحات قدم به قدم
حسن فرامرز
نظریهی قدم به قدم، بسیار منطقی است، و با عقل جور در میآید. مثالهای بیشماری میتوان ذکر کرد که این نظریه را تایید میکند. مثلا هیچکس یک شبه پزشک نمیشود و یا به قهرمانی بوکس جهان نمیرسد؛ مراحلی لازم است تا شخص، قدم به قدم، به اهدافش برسد.
اما در مواردی، این نظریه میتواند گمراه کننده هم باشد. اگر چنین شود، قدم به قدم، مغلطه است و باید به دیدهی تردید به آن نگریست.
در یک نگاه کلی، برای اینکه طرح قدم به قدم به نتیجه برسد به چهار عامل نیاز داریم.
یک: شخص؛ تا شخص وجود نداشته باشد، اساساً هدفی دنبال نمیشود.
دو: هدف؛ این شخصی که وجود دارد باید هدف مشخصی داشته باشد؛ اشخاص بیهدف، به درد این پروژه نمیخورند.
سه: طرح و نقشه و وسایل کار؛ برای اینکه شخص به هدف اش برسد باید طرح مشخصی ارائه کند و وسایلی را به خدمت بگیرد که در روند دستیابی به هدف، به او کمک کنند.
چهار: تلاش مستمر؛ هیچ کس با یک ساعت نرمش در سال، به قهرمانی بوکس جهان نرسیده، و هیچ کشوری هم با یک بار برگزاری انتخابات آزاد نشده. اهداف بزرگ تلاشهای هدفمند مستمری را میطلبند.
نبود هر یک از این چهار عامل کلیدی، طرح قدم به قدم را مختل میکند.
در این شرایط باید دید که آیا این چهار عامل، در نظریه قدم به قدم مورد بحث حضور دارند یا خیر.
یک: در سطح جامعه، به اندازهی کافی، اشخاص ناراضی داریم؛ اما در بین بزرگان سیاسی شخص ایدهآل نداریم. برای همین همیشه مجبوریم بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم. حال که چارهای جز این نداریم، باید با درایت و آگاهی و کاملاً هدفمند قدم برداریم تا بتوانیم قدم به قدم به اهداف خود نزدیک شویم. مثلاً، برای اینکه به ولی فقیه و به دنیا بفهمانیم که حکومت دینی به درد ما نمیخورد و به منافع ملی ضربههای جبران ناپذیری میزند (مسالهای که در سه دههی گذشته تجربه شده)، حداقل کاری که میتوانیم بکنیم این است که دیگر به هیچ روحانی رأی ندهیم. بنابراین، بهتر بود به جای حسن روحانی، به عارف رای میدادیم و همگی در پشت او بسیج میشدند، نه اینکه عارف را به نفع یک روحانی، از صحنه خارج کنیم. زیرا تا آنجایی که به آرمانهای ملی مربوط است، حسن روحانی، شخص ایده آلی نیست. چرا؟ چون ایشان روحانی است و به نوعی نماد دین است. اگر من به حاکمیت روحانی رأی مثبت بدهم، دیگر نمیتوانم از جدایی نهاد دین از نهاد دولت و یا از آرمانهای دمکراتیک دفاع کنم (با علم به اینکه تلفیق دین و سیاست در سی و چند سال گذشته وضعیت کشور را به چنین جایی رسانده است)، به عبارت دیگر، کسی که به روحانی رای میدهد، بدیهی ترین اصل سکولاریسم، جدایی دین از سیاست را درک نکرده است. چنین آدمی متوجه نیست که از درون روحانیت، دمکراسی، برابری حقوق زن و مرد، و حقوق شهروندی و تساوی ادیان به دست نمی آید. مگر خاتمی، که پرچم دار این حرکت است، نگفت که با دمکراسی غربی موافق نیست و در پی دمکراسی اسلامی است؟ چرا در همان زمان کسی از ایشان نپرسید که در این دمکراسی اسلامی، جایگاه زن، و جایگاه اقلیتهای مذهبی مثل بهائیان، یهودیان و زرتشیان کجاست؟ آیا در این دمکراسی اسلامی، سنیها و شیعیان از حقوق برابری برخوردارند؟
متأسفانه، برخی از قلم بدستان ما به جای اینکه قدم به قدم، این اصول اولیهء سکولاریسم و دمکراسی را به مردم آموزش دهند همه را تشویق کردند تا دوباره در پشت روحانیت سنگر بگیرند. آیا اسم این حرکت پیشرفت است؟ صد البته در این کار مردم گناهی ندارند. مردم برای نشان دادن نارضایتی خود از وضع موجود به خیابانها آمدند و از کاندیدای «محبوب» حمایت کردند و جناح مخالف را شکست دادند. غیر از این چه میتوانستند بکنند؟ حالا اگر کاندیدای «محبوب»، کاندیدای انحرافی است، گناه ملت چیست؟ مقصر کسانی هستند که کاندیداهای انحرافی را وارد میدان میکنند و از مردم می خواهند به او رای دهند.
دو: دومین چیزی که در طرح قدم به قدم لازم داریم، هدف است. هدف شما از رأی دادن چیست؟ آیا تا حالا فهرستی از مطالباتتان را منتشر کردهاید که در آن اهداف شما بطور مشخص یکی یکی بیان و پیگیری شده باشد؟ آیا تا کنون حساب کردهاید در هر دوره، چه میزان از هدفهای شما به واقعیت تبدیل شده؟ آیا اساساً شرکت شما در انتخابات هدفمند بوده است؟ آیا بهتر نیست به جای اینکه پشت شعارهای یک کاندیدا حرکت کنیم، خودمان پیشاپیش اهدافی را مطرح کنیم و کاندیداها را دنبال خودمان بکشانیم؟ مثلاً بگوییم امسال به کسی رأی میدهیم که این سه خواستهی مشروع ما که در چهارچوب همین نظام و همین قانون اساسی موجود دست یافتنی است را برآورده کند: حضور زنان در استادیوم، حق دسترسی به اینترنت پرسرعت، و نجات دریاچه ارومیه. در این صورت هم ما و هم دولت و هم دنیا میدانیم که تلاشهای مردم هدفمند است و ملتی بازیچهء دست این کاندیدا یا آن کاندیدا نیستند. حتی اگر توان دستیابی به اهداف مان را هم نداشته باشیم، اما حضور هدفمند ما در صحنه باعث می شود که مراکز قدرت، مطالبات ملت را جدی بگیرند، و با مردم همچون «بررهای»ها رفتار نکنند.
سه: برای رسیدن به هدف، به طرح و برنامه و وسایل مناسبی نیاز داریم. آیا طرح و برنامهی ما این است که هر چهار سال یک بار در پای صندوقهای رأی جمع شویم و خلاص؟ آیا از سایر مراسمی که در طول سال برگزار میشود هم به نفع اهداف ملی خودمان استفاده میکنیم؟ آیا فعالیتهای ما با یکدیگر هماهنگ است؟ آیا انسجام کافی داریم؟ آیا فعالیتهای ما از عقلانیت و منطق کافی برخوردار است؟ آیا منافع ملی را بر منافع حزبی ترجیح میدهیم؟ و خیلی جنبههای تخصصی قضیه، که احزاب و گروهها باید در راستای پیشبرد اهداف ملی، روی آنها کار کنند.
چهار: نباید فعالیتهای خودمان را به انتخابات محدود کنیم. اگر طرح و برنامه و هدف مشخصی داریم، باید بطور مستمر در چارچوب برنامههایمان حرکت کنیم تا در عرض، مثلاً، پنجاه سال قدم به قدم به آنچه در برنامه پیش بینی شده برسیم. مثلاً، امروز برویم به کسی که به آرمانهای ملت نزدیک تر است رای بدهیم و از فردا به بعد با همان سماجت دوران انتخابات، هر وقت لازم شد در صحنه باشیم و مطالباتمان را یکی یکی پیگیری کنیم. برای نمونه، اگر فردا زنها را به استادیوم راه ندادند همه با هم در صحنه حاضر شویم و به این مورد خاص (نه به کل نظام) اعتراض کنیم و از رییس جمهور منتخب ملت بخواهیم که پیگیری کند.
متاسفانه، شواهد امر نشان میدهد که ما تا حالا چنین نکردهایم. کاری که ما میکنیم این است که هر چهار سال یک بار داد میزنیم و رأی میدهیم و پس از آن ریش و قیچی را به دست سیاستمداران میسپاریم و دنبال کار خودمان میرویم. تجارب گذشته نشان میدهد که بحث قدم به قدم فقط در زمان انتخابات داغ میشود و انتخابات که تمام شد و نمایندگان، نامزدها و احزاب به هدف خود رسیدند دیگر کسی از پیگیری قدم به قدم مطالبات مردم چیزی نمیگوید. مردم هم کم کم ساکت میشوند و از خیر مطالباتشان میگذرند. در این شرایط آن این شائبه به وجود نمیآید که بعضیها دارند، دانسته یا نداسته، از این منطق قدم به قدم استفاده ابزاری میکنند تا با آن ملت را به پای صندوقهای رأی بکشانند؟ آیا فکر نمیکنید در پشت این قدم به قدم، منافع حزبی خوابیده است؟
***
هر قدم به قدمی، لزوماً ما را به هدفمان نزدیکتر نمیکند. کمیت، کیفیت و جهت حرکت، مهمند. چند مثال:
کودکی را در نظر بگیرید که هر چهار سال ده تومان در قلک اش ذخیره میکند. هدف اش هم این است که دوچرخهای به ارزش بیست هزار تومن بخرد. این کودک هم هدف دارد و هم دارد قدم به قدم به طرف هدف اش حرکت میکند. اما یک حساب سرانگشتی به ما میگوید که این کودک هرگز صاحب دوچرخه نخواهد شد. چرا؟ چون میزان پس اندازش با هدف اش همخوانی ندارد.
سنجابی را در نظر بگیرید که در یک قفس مدور زندانیاست. اگر خوب دقت کنید میبینید که سنجاب مدام در حال دویدن است اما به جایی نمیرسد. چرا؟ چون کیفیت قدمهایی که بر میدارد به گونهای نیست که او را به جلو ببرد و تنها کار مثبتی که قدمهایش انجام میدهند این است که قفس مدور را مثل گردونه به چرخش در میآورند.
کوهنوردی را در نظر بگیرید که هم آمادگی لازم برای صعود به قلهء کوه را دارد و هم به وسایل و ابزار مورد نیاز دسترسی دارد. اما به جای اینکه به طرف قلهء کوه حرکت کند، دارد قدم به قدم به طرف دریا میرود. آیا این کوهنورد هرگز به قلهی کوه خواهد رسید؟
کوتاه سخن اینکه کسانی که در زمان انتخابات قد علم میکنند و با تکیه بر تغییرات قدم به قدم، احساسات مردم را بر میانگیزند و آنها را به پای صندوقهای رای میکشانند، باید به چند سوال کلیدی جواب دهند.
یک:هدف تان چیست؟
دو: آیا میزان پس اندازتان با هدفتان همخوانی دارد؟
سه: آیا برای رسیدن به هدفتان، طرح و برنامهی مشخص و مستمری دارید؟
چهار: آیا برای اصلاح قدم به قدم جامعه، غیر از شرکت در انتخابات، گامهای عملی دیگری هم بر میدارید؟
پنج: آیا قدمهایی که برمیدارید به گونهای هست که ملت را به جلو ببرد؟
شش: آیا فکر میکنید نسبت به ده سال پیش پیشرفت کردهاید؟
آیا میتوانید چند نمونه از پیشرفتهایتان (ویا عقب نشینیهای جناح رقیب) را ذکر کنید؟
هفت: اساساً دستاوردهای سی و چند سالهی شما چه بوده؟
https://khodnevis.org/article/51407#.Ugeyi6yYdeF
نظر خوانندگان
پرتو نوری علا: آقای حسن فرامرز، در مقالهء آموزندهء خود می نویسد:"برای اینکه به ولی فقیه و به دنیا بفهمانیم که حکومت دینی به درد ما نمیخورد [...]، حداقل کاری که میتوانیم بکنیم این است که دیگر به هیچ روحانی رأی ندهیم. [...زیرا رأی دهنده] بدیهی ترین اصل سکولاریسم، جدایی دین از سیاست را درک نکرده است. چنین آدمی متوجه نیست که از درون روحانیت، دمکراسی، برابری حقوق زن و مرد، و حقوق شهروندی و تساوی ادیان به دست نمی آید." بنظر من اشکال گفته آقای فرامرز، این جاست که همه، چه معمم و مکلا، مسلمان و غیرمسلمان، کورد و ترک و بلوچ، زن یا مرد، چپ یا راست، اگر بتواند باورهای مذهبی یا ایدئولوژیک خود را در قانون اساسی مملکت و حکومت دخالت ندهد، و صلاح عموم را در این جدائی ببیند، حتی اگر روحانی باشد، می تواند رئیس جمهور بشود. یعنی اعتقاد و باور مذهبی و فردی باید از کارکرد سیاسی او متفاوت باشد. به همین دلیل در ایران کنونی اگر سکولارترین افراد رئیس جمهور شوند، چون نوع حکومت و قوانین اش از بنیاد بر اساس مذهبی خاص، شکل گرفته، و رئیس جمهور نیز جز عروسکی در دست ولی فقیه نیست، مردم به برابری و حقوق شهروندی دست نخواهند یافت.
سی. اس: اخيراً آقای زیبا کلام در مقام استاد دانشگاه به عوام الناس تذکر داده است که ما باید یاد بگیریم « رسیدن به دمکراسی میلیمتری است و یک شبه نمی توان به دمکراسی رسید » از کرامات شيخ ما چه عجب ! جناب استاد انگار پس از سی و چهار سال هنوز نفهمیده است که دعوای آزادیخواهان با رژيم آخوندی بر سر سرعت حرکت بسوی دمکراسی نیست، بلکه بر سر جهت حرکت بسوی دمکراسی است ؛ شايد استاد فرق بین «سرعت» را با «جهت» نمی داند ؟!
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.