|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
سه شنبه 12 شهريور ماه 1392 ـ 3 ماه سپتامبر 2013 |
گفتاری دربارهء براندازان و اصلاح طلبان در خارج
کامبیز باسطوت
در خارج از کشور در سپهر سیاسی مخالفان حکومت اسلام سیاسی ایران دونیروی سیاسی کوشنده را میتوان شناسائی کرد که در دو ویژگی معین براندازان و اصلاح طلبان حکومت اسلامی دیده میشوند. برای اینکه به چگونگی جایگاه سیاسی این دو گروه پی ببریم باید هر کدام از آنها را بطور جداگانه بررسی کنیم. سرنوشت سیاست در ایران را سیاست های این دو نیرو در آینده نزدیک و دور معین میکنند.
اصلاح طلبان حکومت جمهوری اسلامی:
جریانی سیاسی که ما بنام اصلاح طلبان حکومت اسلام سیاسی میشناسیم بیشتر از میان نسل اول جوانان حزب اللهی است که در انقلاب پنجاه هفت مریدان چشم و گوش بسته خمینی و شورای انقلاب او بودند و وزن بار سنگین استوار کردن حکومت اسلامی را بدوش کشیدند بدون اینکه در تعیین سیاست های حکومت اثری از خود بجای بگذارند. دوران بین بهمن 1357 تا 1376 و انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری دوران تکامل سیاسی نوزده ساله این گروه بوده است. پیش از انتخاب خاتمی اصلاح طلبان که کادرهای میانی و پائین حکومت اسلامی را تشکیل میدادند نمیتوانستند در سیاست وارگی آینده نگر حکومت نقشی بازی کنند. آنچه بعد از انتخاب خاتمی آشکار شد این بود که بخش گسترده ای از کادرهای اسلام سیاسی به این باور رسیده بودند که حکومت اسلامی که آنها در تخیل خود داشته اند با آنچه واقعیت رژیم بود فاصله زیادی دارد. بنابراین با آگاهی از ماشین بسرعت در حرکت سرکوب و کشتار حکومت اسلامی با انتخاب خاتمی تلاشی را آغاز کردند برای دگرگونی حکومت اسلامی با اصلاحاتی که تصور میکردند میتوانند پایگاه سیاسی مردمی با آن بدست بیاورند و برای تداوم حکومت اسلام سیاسی احتیاج بدشمنی با آزادی، کشتار و زندانی کردن مردم ایران نداشته باشند.
دو اردوگاه اسلام سیاسی اصلاح طلب و فقاهتی در مبارزه ای مسالمت آمیز و همچنین خشونت آمیز از دوران دولت خاتمی درگیر بوده اند. اصلاح طلبان اسلام سیاسی در میان یأس و نا امیدی و هر از چندگاهی امیدواری کننده گرفتار هستند. شکست دولت اصلاحات خاتمی در دوران هشت ساله آن طرفداران اصلاح طلب را به آنچنان ناامیدی دچار کرد که بخش بزرگی از آن انتخاباتی را که به پیروزی احمدی نژاد در 84 منجر شد تحریم کردند. لیکن در چشم انداز سیاسی که اصلاح طلب ها بروشنی میبینند در اخیتار گرفتن دولت در 88 یک راه حل نهائی برای بازگشت به اصلاحات بود. از جهت دیگر اسلام سیاسی فقاهتی با در اختیار داشتن نیروهای مسلح و ذهنیت آماده بکار بردن آن و اصلاح طلبانی که حاظر نبودند از کادر فعالیت سیاسی خارج شوند و با بی باکی جنگجویانه یکسان مانند فقاهتی ها با آنها روبرو شوند اصلاح طلبان را سرکوب و وادار به عقب نشینی کردند. و بدین ترتیب فقاهتی ها دولت احمدی نژاد مورد نظر خود را به مردم ایران تحمیل و بروی کار آوردند.
لازم به یادآوری است که اصلاح طلب ها و فقاهتی های اسلام سیاسی بخش کوچکی از مردم ایران را تشکیل میدهند و مبارزه بین آنها این فرصت را به مردم ایران که اکثریت آنها سکولار و اسلامی های غیر سیاسی هستند میدهد تا وزنه سیاسی مردمی تعین کننده خود را در جهت منافع خود که در این مورد بسوی اصلاح طلب ها هستند بیاندازند تا احتمالا بتوانند حکومت اسلام سیاسی را از جریان اصلاح طالبی به جریان سرنگونی بیاندازند..
در هشت سال دولت احمدی نژاد به سروری فقاهتی خامنه ای، اصلاح طلب ها در خارج با وجود اینکه ماشین کشتار و سرکوب حکومت اسلامی بالای سرشان نبود همواره به تبلیغ اصلاح طلبی ادامه دادند. بخش قابل ملاحظه ای از کمونیست های توده ای دشمن دمکراسی زیر پرچم مبارزه با امپریالیست و سرمایه داری و سازمان های وابسته به آنها برای فرار از پشتیبانی مستقیم و بی پرده از سیاست های ضد غربی و آمریکائی جمهوری اسلامی پیش از دولت اصلاحات خاتمی زیر پرچم پشتیبانی از اصلاح طلبی که در هر صورت با وجود آن بجا میماند پشتیبانی خود از جمهوری اسلامی را پنهان میکنند. همچنین بخش هائی از جریان سیاسی که ما بنام جبهه ملی میشناسیم به دلیل حافظه تاریخی و اندیشه ضد غربی خود و آشکارا نشان ندادن پشتیبانی خود از سیاست های ضد غربی جمهوری اسلامی به اردوگاه اصلاح طلب ها ملحق شده است. اصلاح طلب ها میتوانند با وجدان راحت مسئولیت فراهم کرد یک چتر سیاسی گروهی و ادامه شانزده سال از حکومت اسلام سیاسی را در ایران داشته باشند.
با انتخاب روحانی به ریاست جمهوری در انتخابات 1392 که از پشتیبانی خاتمی و رفسنجانی برخوردار بود دوران جدیدی را برای اصلاح طلب ها آغاز کرده است که به راحتی میتواند به هشت سال بکشد که بزرگترین دست آورد آن تداوم حکومت اسلام فقاهتی خواهد بود. به احتمال زیاد و چنانچه از دولت روحانی آشکار میشود خامنه ای در دولت روحانی پدیده ای را نمیبیند که او را نگران کند. توافقی که پشت پرده انتخابات دروغین حکومت جمهوری اسلامی بین خامنه ای، رفسنجانی و خاتمی شده است به احتمال زیاد باعث همکاری بیشتر آنها بایکدیگر خواهد شد. باید نشست و انتظار کشید تا معین شود اصلاح طلبان که انتخاب روحانی را یک پیروزی بزرگ برای خود میدانند از این پیروزی چه بهره ای خواهند برد. اصلاح طلبان که خود طیف گسترده ای دارند و از آخوند محافظه کار آغاز میشود و تا اسلام سیاسی سکولار پیش میرود تا بحال نشانهای از گرفتن امتیازی از خامنه ای مانند آزادی زندانیان سیاسی و یا رسانه ها و غیره ندیده اند. آنچه آشکار است با انتخاب روحانی فقاهتی ها و اصلاح صلب ها به توافق رسیدند تا همزیستی مسالمت آمیزی را با هم آغاز کنند.
در خارج از ایران اصلاح طلب ها در یک مبارزه گسترده تلاش میکنند تا جو سیاسی مخالفان جمهوری اسلامی را در جریان امید به اصلاحات دولت روحانی بیاندازند و شاید امکان به واقعیت پیوستن اصلاحات را به امید به مرگ خامنه ای در این هشت سال بسته اند. برای اصلاح طلب ها که خود در دورانی بخشی از طبقه حاکمه اسلام سیاسی بوده اند و برای همین ارتباط از امتیازات استثنائی از جهت اقتصادی و سیاسی برخوردار شده اند براندازی حکومت جمهوری اسلامی از دیدگاهشان معقول نمیرسد و آماده نیستند حماقت سیاسی را بکنند که طبقه حاکمه سکولار دوران پهلوی ها کردند و سروری سیاسی خود را از دست دادند. همچنین، چون تخیل سیاسی اصلاح طلب ها در محدوده حکومت اسلام سیاسی شکل گرفته است و حافظه تاریخی آشکار و روشنی از ایران سکولار دوران پهلوی ها ندارند توان فکری تصور سرنگونی حکومت جمهوری اسلام و ایران سکولار را ندارند.
در این دوران جدید اصلاح طلبی، اصلاح طلبان حکومت جمهوری اسلامی از پشتیبانی بخش هائی از مخالفان سکولار در خارج برخوردار هستند. این سکولارها از دوران پهلوی ها شناخته شده اند و دو گروه سیاسی سنتی ایران را تشکیل میدهند. بخش هائی از جبهه ملی که هنوز اندیشه سیاسی آنها نمیتواند فراتر از سرنگونی دولت مصدق زیر اتحاد پادشاهی خواهان و اسلام سیاسی برود و انتخاب کرده است تا تبلیغات ضد غربی کمونیست ها را برای سرنگونی دولت مصدق داستان واره سیاسی خود کند و مفتون دشمنی ضد غربی حکومت اسلامی است و نهایت مخالفتش با آن زیر سایه اصلاح طلبها و شعارهای خشونت پرهیزی و مبارزه سیاسی مدنی شکل میگیرد. حزب توده و سازمان های دیگر که سرشت سیاسی کمونیستی خود را زیر پرچم به احتزاز درآمده دمکراسی و سکولاریسم پنهان کرده اند به همکاری خود با اصلاح طلب ادامه میدهند و برای پاسداری از حکومت اسلام سیاسی به شعارخشونت پرهیزی، گذار از جمهوری اسلامی و مبارزه مدنی در یک حکومت درنده خوی دشمن آزادی متوسل شده اند. کمونیست ها به آرزوی دست نیافتنی اشان که ایرانی ضد غربی و آمریکائی در سطح کوبا و کره شمالی است با تشکیل جمهوری اسلامی رسیده اند به هر دست آویزی مانند اصلاح طلبان متوسل میسوند تا این رویای شیرنشان به پایان نرسد. بدین ترتیب مشاهده میشود که جبهه سکولارهای دمکرات و آزادیخواه، کمونیست و سوسیالیست، و مصدقی ها دو پاره شده است.
براندازان حکومت جمهوری اسلامی
نیروی برانداز حکومت جمهوری اسلامی از پیش از تشکیل آن شکل گرفت. پیش از برآمد جمهوری اسلامی رژیم شاه تلاش های مایوس کننده ای را انجام داد. مشکل بنیادی اقدامات شاه و اطرافیانش برای جلوگیری از برآمدن حکومت اسلامی به دو دلیل محکوم به شکست بود. با بررسی منابع دست اوّل تاریخی نزدیک به دوسال مبارزه پادشاهی خواهان برای بجاماندن مشاهده میشود که دلیل اوّل ارزیابی برگزیدگان رژیم شاه از دشمنان خود بود. شاه و اطرافیانش بنابر حافظه تاریخشان از دگرگونی سال سی دو اسلامی ها را متحدین خود میدانستند و دشمن خود را کمونیست ها تصور میکردند که کاملاٌ درست بود با این تفاوت که کمونیست ها پایگاه مردمی لازم را برای سرنگونی رژیم شاه نداشتند. در حالیکه اگر چه بخش قابل ملاحظه ای از اسلامی ها مانند شریعتمداری از رژیم شاه حمایت میکردند، اردگاه اسلام سیاسی سنتی خمینی با اتحاد با بخش امروزی شده اسلام سیاسی مانند بنی صدر و قطب زاده و بخش افراطی اسلام سیاسی بروز شده جوان مجاهدین پایگاه مردمی لازم را برای سرنگونی حکومت مشروطه تعطیل شده داشتند. دلیل بنیادی دیگر شکست پادشاهی خواهان اتکای بیش از حد آنها به سکولار بودن مردم شهرهای ایران بود و این فرض نادرست را میکردنند که اسلام سیاسی نمیتواند عقربه ساعت زمان را به گذشته برگرداند. نیروی سیاسی سکولار که از پایگاه مردمی گسترده ای برخوردار بود و براحتی میتوانست اسلام سیاسی را شکست دهد زیر رهبری رسمی پادشاهی خواهان و رهبری غیر رسمی دو نیروی سیاسی جبهه ملی و کمونیست ها قرار داشت. ظرفیت اندیشه حقیر و از زمان خود عقب افتاده سیاسی که پادشاهی خواهان داشتند آنها را وادار کرده بود که تا آخرین روزهای سرنگونی رژیم تلاش کنند رهبران اسلام سیاسی را قانع کنند که برنده این کشاکش سیاسی همانند 1332 کمونیست ها خواهند بود. در حالیکه اسلام سیاسی بخوبی برای حاکمیت خود بر ایران برنامه ریزی کرده بود و اطمینان کامل داشت جریان و سوی انقلاب را تعیین میکند.
در انقلاب 57 تنها نجات دهندگان رژیم میتوانستند کمونیست ها، مجاهدین و جبهه ملی ها باشند البته نه در 1357 بلکه در 1356 سالیکه بیشتر هر زمانی دیگر حقارت و ناتوانی اندیشه سیاسی پادشاهی خواهان را آشکار کرد. بختیار دولتی را تشکیل نداد که یک انقلاب واپسگرا را سرکوب کند. بختیار دولتی را تشکیل داد که انتظار آینده نگری هوشمندانه سیاسی از نیروهای سکولار سیاسی اسلامی و غیر اسلامی داشت که گرفتار یک انقلاب پرشتاب شده بودند و اندیشه سیاسیشان بشدت غبارآلود شده بود و نمیتوانستند منافع آینده نزدیک و دور خود را تشخیص دهند. از طرف دیگر این نیروهای سیاسی بازنده انقلاب به اسلام فقاهتی هرکدام شانس پیروزی برای خود میدیدند و برای همین نمی خواستند از انقلاب جدا شوند. در هر صورت نه بختیار و نه پشتیبانان بلقوه آن نتوانستند از این آخرین شانس پیشگیری از برآمدن حکومت اسلام فقاهتی که اندیشه سیاسی پیروزمندانه و درخشانی از خود نشان داده بود استفاده کنند.
براندازان حکومت جمهوری اسلامی از بنیاد برای آن پذیرشوارگی "لیجی میدیتی" قائل نبودند و نیستند و از روز اول هستی جمهوری اسلامی را ویرانگری پیگیر ایران ارزیابی میکردند. بقای جمهوری اسلامی با تاریخ وارگی که از خود بجا گذاشته است این ارزیابی را تأئید میکند. لیکن برگزیدگان رژیم اسلامی ارزیابی معکوسی از این از خود دارند. و واقعیت این است که هر دو آنها بنابر دستگاه اندیشه خود ارزیابیشان درست است با این تفاوت که یکی در دنیای متجدد و دیگری در دنیای اسلام عهد عتیق است. برای براندازان هیچگونه امکانی برای پذیرشوارگی جمهوری اسلامی وجود ندارد و علت پایه ای این برخورد با گردانندگان جمهوری اسلامی برخورد جنایتکارانه آنها و کردار تحقیر آمیز آنها با ملیت ایرانی و مردم ایران است. کوشندگان براندازان حکومت جمهوری اسلامی جائی برای اسلام سیاسی در سپهر سیاسی را نمیبینند و وجود آنرا خطری برای تجانس ملی درک میکنند.
تشکل های براندازی بیدرنگ پس از تشکیل جمهوری اسلامی سازمان داده شدند که شامل جبهه ملی بخش بختیار"نهضت مقاومت ملی ایران" و پادشاهی خواهان میشدند. بین سال های درندگی بیباکانه کشتارهای سیاسی جمهوری اسلامی از 1357 تا 1376 براندازان دیگری به این مجموعه پیوستند مانند مجاهدین، حزب های کرُد و شخصیت ها منفرد تحقیر شده همدست جمهوری اسلامی در دوران هائی بیشتر کوتاه مانند بنی صدر، نزیه، مدنی که افتخار خدمت به جمهوری اسلامی را در سال هائی که احتیاج به استوار شدن داشت را دارند. ویژگی آشکار این براندازن پراکندگی آنها بود که ناشی از حافظه تاریخی آنها از یکدیگر در دوران انقلاب و بنیادتر از آن نداشتن اندیشه سیاسی همساز با یکدیگر بود. پادشاهی خواهان سنگر تبلیغاتی گسترده ای را در رادیو و تلویزیون و رسانه های دیگر برپا کردند لیکن توانائی تشکیل یک سازمان سیاسی گسترده با یک اندیشه سیاسی معین را از خود بروز ندادند و رهبری که بتواند نیروی سیاسی گسترده آنها را سازمان بندی سیاسی کند نمایان نشد. آخرین تلاش سازمانی آنها در شورای ملی شکل گرفت با منشوری که بیشتر مخلوطی بود از خشونت پرهیزی اصلاح طلبان و انتخابات آزاد و همچنین امید به همکاری اسلامی های خارج از طبقه حاکمه جمهوری اسلامی. در هر صورت در این شورای ملی با وجود رأس هرم بدنه آن بی بهره از سازمان بندی است و از کادرهای سیاسی سازمان یافته جنگجو در جبهه خندق وارانه سیاسی خبری نیست. بدتر از همه اندیشه سیاسی سازمان یافته با ادبیات معینی در شورای ملی وجود ندارد مگر یادواره آرزومندانه سکولاریسم دوران پهلوی ها و تمجید وستایش گذشته ای ویران شده. حزب مشروطه ایران که توسط داریوش همایون بنیاد گذاشته شده بود پس از داریوش همایون به براندازان پیوست لیکن گسترش سازمانی آن در رده های پائین اندک است.
براندازان از پراکندگی قابل ملاحظه ای رنج می برند و تا امروز نتوانسته اند سازمانی گسترده که از پائین به بالا ساخته شده باشد ایجاد کنند. شاید براندازان سکولار دمکرات با پیوند زدن خود به انقلابیون مترقی و متجدد مشروطیت بهتر از هر گروه دیگر سیاسی اندیشهء پذیرش واره ای را به مردم ایران پیشنهاد می کنند. برای براندازان وجود اسلام سیاسی در سرشت خود با آزادی و دمکراسی در تناقض است بنابراین هر جنبش سیاسی که بهر ترتیب باعث می شود که حکومت جمهوری اسلامی ادامه پیدا کند سزاوار مبارزه سکولار دمکرات ها است.
اما براندازان و اصلاح طلبان حکومت اسلامی بهر روی خواستار تغییر رژیم هستند لیکن یکی تغییر از بنیان و دیگری آنرا بتدرج می خواهد. در صورت موفقیت هر یک از این دو گروه در یک رژیم سکولار و دمکرات همکاری این دو ضرورتی اجتناب ناپذیر است. واقعیت سیاسی این است که با تشکیل رژیم اسلام سیاسی در ایران و ادامه آن تا بحال برای سی و چهار سال یک نیروی سیاسی اسلامی با کادرهای موثر در کشور تولید شده است. نیروهای برانداز سکولار و دمکرات در صورت پیروزی بر جمهوری اسلامی برای بازگرداندن تجانس ملی به کشور به اسلام سیاسی میانه رو که احتمالاً از شکم اصلاح طلب امروز بیرون می آید برای مهار کردن اسلام سیاسی افراطی احتیاج دارند. اصلاح طلبانی که امروز بصورت مانع براندازی حکومت اسلام سیاسی و در نتیجه ادامه آن نمایان می شوند می توانند پس از براندازی شریک دولت در حکومت سکولار و دمکرات باشند.
بنظر نمی رسد که اصلاح طلبان حکومت جمهوری اسلامی بتوانند حکومت را از دست فقاهتی ها بیرون بکشند چون آماده نیستند با آنها وارد جنگ شوند در حالیکه فقاهنی ها آماده وارد شدن به هر جنگی هستند و علاقه ای ندارند اسیر جنگی بگیرند و ترجیح میدهند اسیرهای جنگی خود را بکشند بدون تفاوت گذاردن بین برانداز و اصلاح طلب. بدون شک براندازان در نبردی تعیین کننده با فقاهتی ها در گیر هستند و در این راه از برداشتن اصلاح طلب ها از سر راه خود برای پیروزی در این نبرد و آزاد کردن مردم ایران از چنگال خونریز اسلام سیاسی تردید نخواهند کرد. بنظر میرسد که اسلام سیاسی میانه رو و یا اصلاح طلب حقیقی امروز پس از سرنگونی جمهوری اسلامی در یک حکمت سکولار دمکرات از ارجمندی بیشری برخوردار خواهند بود.
2013/26/08
نظر خوانندگان
کاوه یزدانی: اسلامیست ها و چپ های 57 ایران را بر باد دده و ویران کردند. تکلیف شان روشن است و همواره کارشان فریب مردم بوده است. اکثر مردم ایران هیچ اعتمادی به اسلامیست های اصلاح طلب ندارند. مشکل اصلی اپوزیسیونی است که هنوز نتوانسته اند یک تشکل منسجم و قوی در برابر رژیم اسلامی و در برابر اصلاح ناپذیران اسلامی و در برابر سازمانهای قومی واپسمانده، بوجود آورند. رعایت مهمترین اصل ها یعنی رعایت کردن یک پارچگی تمامیت ارضی ایران، و رعایت کردن یگانگی ملی ملت ایران، و رعایت کردن حقوق بشر است، نه واپسماندگی، و نه سازش با واپسماندگی. بیش از 108 سال از مبارزه آزادیخواهی ایرانیان ملی می گذرد.
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.