بازگشت به خانه

نقل مطالب اين ترجمه تنها با ذکر مأخذ مجاز است

فهرست مطالب کتاب

 

 

 

زندگينامهء مصطفی کمال ـ آتا تورک

بخش دوم ـ جنگ استقلال

فصل بيست و پنجم ـ حملهء نيروهای متحده به پارلمان

          در 16 ژانويه 1920 پارلمان عثمانی در قسطنطنيه تشکيل شد. اکثريت اعضای آن را کماليست ها تشکيل می دادند. اما عمر آن به سه ماه نکشيد چرا که نيروهای متحده تصميم گرفتند دست بالای خود را نشان دهند. آن ها خواستار استعفای جمال پاشا وزير جنگ و نيز رييس ستاد عمومی او، جواد پاشا، شدند. چرا که معتقد بودند آن ها به نيروهای ملی گرا کمک کرده اند. عليرضا به جای آن که همراه با کابينهء خود استعفا دهد با نظر نيروهای متحده موافقت داشت و، در نتيجه، اجازه داد تا نيروهای مزبور به انتخاب وزير جنگی که احتمالا می توانست زير نظر داماد فريد کار کند بپردازند. اين عمل خصمانهء آشکار موجب شد که، بنا بر قول مرسينلی جمال، که از حاميان اعلاميهء «آماسيا» بود، مجلس در تصويب نسخهء نهايي «ميثاق ملی» تهيه شده به وسيلهء کمال تعجيل کرده و بر آن مهر پذيرش رسمی بزند.

          بدينسان اکنون کليد گشايش وضعيت قفل شدهء قسطنينيه در لندن و پاريس قرار داشت. در اين ميان، بيماری پرزيدنت ويلسون، که قصد داشت با دخالت آمريکا مشکلات را حل کند، مذاکرات مربوط به صلح عثمانی را برای شش ماه ديگر به تاخير انداخت؛ و اين درست مهلتی بود که کمال به آن نياز  داشت تا بتواند به صورت موثری نهضت مقاومت را ـ همانگونه که هميشه لرد کزن پيش بينی می کرد ـ سامان دهد. در واقع، پرزيدنت ويلسون در عرض چند ماه کلاً از صحنهء سياست آمريکا رخت بربست و، به قول لويد جرج، به صورت «پيامبری شکسته و پريشان حواس درآمد که ديگر قادر نبود در راه اهداف خود دست به اقدامی زند». از آن پس ديگر خبری از تعهدات آمريکا در امور خاورميانه شنيده نشد.

          لرد کرزن با توجه به آنچه پيش آمده بود اينگونه نتيجه گرفت که زمان تهيهء يک عهدنامهء صلح مربوط به عثمانی فرا رسيده است. او به نقشهء خود در مورد ايجاد يک ترکيهء مستقل در آسيا وفادار بود اما همچنان اعتقاد داشت که بايد ترک ها را کلاً از اروپا و بخش اروپائی قسطنطنيه بيرون راند. عليرغم اختلافاتی که بين او و لويد جرج وجود داشت، اين دو نفر در اين مورد با يکديگر هم نظر بودند. اما نظر آن ها با مخالفت شديد آقای ادوين مونتاگوی انگليسی مواجه شد که وزير کشور مستعمرهء هندوستان محسوب می شد و معقتد بود که اخراج خليفه از قسطنطنيه به شدت مسلمانان جهان را ناراحت کرده و در نتيجه موقعيت بريتانيا در هندوستان را به مخاطره می اندازد. نظر او که به دلايل مختلفی از جانب وزارت جنگ تاييد می شد عاقبت در کابينهء بريتانيا به کرسی نشست. و اکثريت اعضای کابينه موافقت کردند که ترک ها در قسصنطنيه باقی بمانند اما برای عبور و مرور آزادانه در ترعه های اطراف آن شهر اقداماتی بين المللی صورت گيرد. اين تصميم، پس از اعلام موافقت فرانسه، به دولت عثمانی ابلاغ شد. کمال اما در آنگورا از اين «وعدهء در زرورق پيچيده» چندان راضی نبود، به خصوص که در آن خواسته شده بود که از آن پس همهء عمليات عليه نيروهای متحده ـ که کشور يونان هم جزو آن ها بود ـ متوقف شود. به نظر  کمال، نيروهای متحده قصد داشتند به عنوان اين که دولت قادر نيست نيروهای ملی را کنترل نمايد قسطنيطنيه را تصرف کنند.

          اين امر در عين حال با سياست مسالمت جويانه تری از جانب فرانسوی ها نسبت به جنبش مليون همراه شد. هنگامی که کمال در سيواس بود آقای ژرژ بيکو، کميسير عالی فرانسه در سوريه، به ديدارش آمده بود و اگر چه سفر او با موافقت رسمی مقامات قسطنطنيه همراه نبود اما او در سيواس خود را «نمايندهء دولت فرانسه» اعلام داشته و کمال نيز او را در همين مقام پذيرفت بود؛ و آن دو به مذاکرات مفصلی در مورد علائق مشترکشان نسبت به دوستی فرانسه و عثمانی پرداختنه بودند. پيکو، قبل از هر چيز، نگران اوضاع مغشوش «سيلی سيا» بود و از کمال خواست تا برای حفظ صلح آنجا به او کمک کند. اما کمال که اعتقاد داشت ملاقات پيکو تلويحاً و برای نخستين بار به رسميت شناختن جنبش مليون را به وسيله يکی از نيروهای متحده معنی می دهد، خود  را در موقعيتی قوی احساس کرد و برای تحت تأثير قرار دادن پيکو، در برابر چشمان حيرت زدهء رئوف، با کلماتی اغراق آميز از «ارتش های ملی ترک» نامبرد. اين در حالی بود که اطرافيانش می دانستند که اين ارتش ها چيزی جز دستجاتی از رزمندگان نامنظم نيستند.

کمال به پيکو گفت که نيروهای او قصد دارند برای دفاع از استقلال سيلی سيا با هر نيروی مهاجمی بجنگند و فرانسوی ها بايد نشان دهند که برنامه ای عليه ترک های اين منطقه ندارند. پيکو که اين روحيه مثبت را با روحيهء دولت مستقر در قسطنطنيه مقايسه می کرد تحت تاثير آن قرار گرفت و چندی نگذشته که نشريات پاريس دست به انتشار مطالبی زدند که لحنی موافق مليون داشت.

          کمال که، با توجه به اين علائم، احساس می کرد که لحظهء فشار آوردن بر روی فرانسوی ها در سيلی سيا فرا رسيده است، «با توجه به احساسات دوستانه ای که ما قرن هاست نسبت به فرانسویان داريم»، به نام کميتهء نمايندگان نسبت به تصرف اورفا، آينتاب، و ماراش اعتراض کرده و اين عمل را با مندرجات قرارداد ترک مخاصمه مغاير دانسته و از مردم اين مناطق خواست که عليه آن به پا خيزند.

          نخستين هدف حملهء او شهر ماراش بود که فرانسويان چندان نيرويي در آن جا نداشتند و در نتيجه مجبور به تخليه آن شدند. دستجات چريکی تحت فرمان کمال برای تقويت ژاندارم های ترک از کوهستان ها فرود آمدند و به سوی محله های ارمنی نشين آتش گشودند. آن ها به خاطر وجود اسلحه هايي که کمال با پيش بينی درست آنها را در زمان اجرای قرارداد ترک مخاصمه ذخيره کرده بود، به خوبی مسلح بودند. جمعيت ترک شهر هنگامی که ارامنه خانه های در حال سوختن خود را ترک کرده و برای پناه گرفتن به سوی مدارس و کليساها می دويدند، آن ها را از پنجره ها و پشت بام خانه های خود هدف گلوله قرار می دادند و، در نتيجه، صدها نفر از ارامنه از جمله زنان و کودکان زنده در آتش سوختند. در همان حال مسلمانان متعصب در دهکده های اطراف دست به کشتار مسيحيان زدند.

          تنها پس از تقريباً گذشت سه هفتهء سراسر خونريزي بود که فرانسوی ها توانستند ستونی از نيروهای خود را برای آرام کردن اوضاع در ماراش وارد منطقه کنند. اما هنگامی که اين نبروها به نزديکی شهر رسيدند و ساکنان مسيحی آن نسبت به نجات خود دلگرم شدند، از يک مرکز نامشخص فرمان عقب نشينی آنها صادر شد. آنها نيز به طرف جنوب عقب نشستند و در حالی که هزاران پناهنده ارمنی آن ها تعقيب می کردند از راه کوهستان به طرف مرز سوريه رفتند. بسياری از کسان در هوای سخت زمستانی و راه برف گرفته، به علت سقوط از کوه کشته شدند. دويست سرباز فرانسوی به علت سرمازدگی دست ها و برخی شان پاهای خود را از دست دادند. و در طی کل اين عمليات بين هفت تا هشت هزار ارمنی جان باختند. اين ماجرا يکی از کشتارهای وسيعی بود که در مناطق مجاور نيز صورت می گرفت و در نتيجه پايتخت های اروپايي را نگران ساخته بود.

          عقب نشينی از ماراش نخستين قدم در راهی محسوب می شد که در انتها به تخليهء کامل قوای فرانسوی از سيلی سيا منجر شد. شهر اورفا نيز محاصره گرديد، و پس از آن که مايحتاج آن به پايان رسيد، تسليم شد. نقاط ديگر تحت تصرف فرانسوی ها نيز به دست جنگنده های نامنظمی افتادند که هم از فرانسوی ها مسلح تر بودند و هم می توانستند به زور از روستاييان سربازگيری کنند. مقاومت منطقهء «آين تاب» طولانی تر بود اما کنترل مناطق کوهستانی به دست ترک ها افتاده بود که به زودی دست به حملات خونريزانه ای به فلات سيلی سيا زده و مراکز مهمی همچون آدانا، تارسوس، و مرسين را مورد تهديد قرار دادند.

بدينسان، در پايان ماه مه 1920 فرانسوی ها ناچار شدند برای امضای يک قرارداد ترک مخاصمه هيئتی را به آنگورا اعزام دارند. اين قرارداد اگرچه چندی بعد شکسته شد اما کمال را قادر ساخت که نيروهای خود در منطقه جنوب را گردهم آورد. در عين حال او توانسته بود با پيروزی بر يکی از نيروهای بزرگ متحده اعتبار رژيم خود را بالا برده و آن را بشناساند.

 

          از نظر انگليس ها موفقيت کمال اجرای قاطع سياستی را که خود  آغاز کرده بودند هرچه بيشتر ضروری ساخته بود. اين سياست چيزی نبود جز سرکوب جنبش مليون. آنها به خصوص از قاچاق اسلحه به آناتولی به شدت نگران شده بودند. اين کار به وسيله تشکيلات زيرزمينی کارايي انجام می گرفت که اغلب اعضای آن را افسران ناراضی ترک تشکيل می دادند. کار آن ها چندان مشکل نبود چرا که نگهبانان اکثر انبارهای اسلحهء انگليس ها ترک بودند. و در عين حال باربران و قايقرانانان و رانندگانی که بتوانند با علاقه اسلحه های دزديده شده را زير چشم نگهبانان انگليسی و چريک های يونانی به آناتولی برساندند به وفور يافت می شدند. آن ها اسلحه ها را در گاری های دهقانان و زير بسته های علوفه يا کيسه های ذغال پنهان کرده و تنها در شب حرکت می کردند و قبل از آن که سپيده سحر بزند بار خود را در زمين مدفون می ساختند. سپس، هنگام غروب آن ها را بيرون آورده و سفر طولانی و بلند خود شبانه خود را آغاز می کردند. در وزارت جنگ هم از بدو شروع ترک مخاصمه بی اعتنايي به مواد مربوط به خلع سلاح آغاز شده بود و ژنرال هايي همچون فوزی، که بار ديگر به وزارت جنگ رسيده بود، اين عمليات را ناديده می گرفتند.

          اکنون فرانسوی ها نيز آغاز به ناديده گرفتن سرقت اسلحه کرده بودند. مثلاً، نيروهای ملی توانستند از يک انبار تحت حفاظت فرانسوی ها در گالی پولی مقدار زيادی اسلحه به سرقت ببرند و فرانسوی ها عدم مقاومت در اين مورد را به کمبود تعداد نگهبانان در مقابل تعداد زياد سارقين نسبت دادند.

ايتاليايي ها هم که با يونانی ها ضديت داشتند از همان آغاز به نيروهای ملی روی خوش نشان می دادند و اکنون که آماده می شدند تا نيروهای خود را از منطقه خارج کنند اسلحه های خود را به مليون می فروختند و به قاچاقچيان اسلحه کمک می کردند تا از پاسگاه های مراقبت نيروهای متحده به راحتی رد شوند.

انگليس ها نيز در آغاز کار نسبت به ضبط و انبار کردن اسلحه ها بی اعتنا بودند وحتی شنيده شد که يکی از افسران ستاد انگليسی اظهار داشته بود که حق نيست بدون آن که يونانی ها خلع سلاح شوند ترک ها را خلع سلاح کنيم. و به اين ترتيب مجهز شدن نيروهای ملی به سلاح های مختلف ادامه پيدا کرد.

          در حملات مستمر به انبارهای اسلحهء نيروهای متحده در سواحل دماغه طلايي يک عنصر مضحک نيز وجود داشت. در آنجا هر شب درهای انبارها را مهر و موم می کردند و هر روز صبح ديده می شد که اين مهرها شکسته شده اند. اما همهء نگهبانان از اينکه چه اتفاقی افتاده اظهار بی اطلاعی می کردند. بالاخره يک شب يکی از افسران انگليسی تصميم گرفت نخوابد و ساختمان انبار را زير نظر بگيرد. او ديد که ابتدا گله ای بز برای چرا وارد حياط وسط انبارها شدند و سپس همين حيوانات ريشو، در بين علف خوری، رفته رفته به درها نزديک شده و مهر و موم ها را شکستند. اين ماجرا را هارولد آرمسترانگ در خاطرات خود ذکر کرده است.

 

          با رسيدن خبر شکست فرانسویان در سيلی سيا و قتل عام ارامنه که در پی آن پيش آمده بود، عاقبت تهديد نيروهای ملی در بين نمايندگان حاضر در کنفرانس صلح پاريس جدی گرفته شد. لويد جرج بی اطلاعی خود در مورد کمال را چنين توضيح می داد که: «ماموران اطلاعاتی ارتش ما هرگز تا اين حد بی اطلاع نبوده اند».

اما هنوز هم در مورد اين که آيا کمال خودسرانه عمل می کند و يا تحت فرمان دولت سلطان عثمانی قرار دارد ترديدهایي وجود داشت. خود لرد کرزن در کنفرانس اعتراف کرد که نسبت به «ارتباط بين کمال و سلطان تا آن حدی که اکنون آشکار شده» آگاه نبوده است؛ و نيز فاش ساخت که بر اساس آخرين اطلاعاتی که به دستش رسيده اخيراً مصطفی کمال به عنوان «فرماندار ارض روم انتخاب شده است» ـ يعنی همان شهری که طبق طرح های موجود بايد جزيي از دولت مستقل ارمنستان بشود. به هر حال، صرفنظر از آن که کمال دارای چه سمت رسمی هست، آشکار بود که نهايي کردن يک قرارداد بدون توجه به امکانات اجرايي او ناممکن می نمود.

          هنگامی که آدميرال دو روبک، کميسر عالی، در اين امر مورد مشورت قرار گرفت، اظهار داشت که اگر در مقابل قرارداد نهايي مقاومت جدی وجود داشته باشد نيروهای متحده لازم است موقعيت خود را در قسطنطنيه تقويت کنند. به اين ترتيب در شورای عالی صلح پاريس برنامه ای برای نشان دادن ضرب شستی وسيع و درسی انظباطی به ترک ها تهيه شد. همان گونه که کمال پيش بينی کرده بود اين عمليات به صورت تصرف کامل و قاطع قسطنطنيه انجام می گرفت که تا آنزمان نيروهای متحده اسماً در آن «حضور» داشتند. اين اقدام شامل در کنترل گرفتن وزارت جنگ می شد بی آن که قسمت های اداری را در بر گيرد. و همچنين استقرار يک سانسور نظامی در آن پيش بينی شده بود. شورای عالی نيز با تصميمی که نشان از بی اطلاعی اعضای آن می داد خواستار «عزل مصطفی کمال از فرمانداری ارض روم شد» و تصميم گرفته شد که تصرف قسطنطنيه تا اجرای کامل مفاد قرارداد صلح ادامه يابد.

          کمال خبر تصرف قريب الوقوع پايتخت را از فرانسوی ها شنيد و آن را به اطلاع رئوف رسانده و خواستار آن شد که رهبران وابسته به جنبش ملی آمادهء ترک شهر شوند. در عين حال، صلاح آن بود که مجلس شورا فعلاً از موضوع بی اطلاع بماند و به سرپيچی از تصميمات نيروهای متحده و انجام وظايف خود ادامه دهد. در عين حال، اين امر اهميت داشت که حاميان جنبش ملی به وفور به آناتولی رفته و شرايط را برای ايجاد دولت آلترناتيو فراهم کنند. او حتی برای آسان تر کردن فرار طرفداران جنبش مقداری پول از طريق بانک عثمانی حواله کرد.

          کشتی های جنگی انگلستان در تاريکی های قبل از سحر روز شانزده مارچ 1920 به پل «گالاتا» نزديک شدند و زره پوش های انگليسی در خيابان های استانبول و پرا به حرکت در آمدند. سربازان انگليسی کلانتری ها، پاسگاه های نظامی، و ساختمان های اصلی دولتی را اشغال کردند. خبر اين وقايع به وسيله يک تلگرافچی طرفدار مليون طی پيام های متعددی به آنگورا می رسيد: «نيروهای انگليسی امروز صبح دست به حملهء غافلگيرانه ای به ساختمان های دولت در "شهزادباشی" زده اند و در آنجا بين آن ها و سربازان ما درگيری پيش آمده است. در حال حاضر تصرف قسطنينيه ادامه دارد.... هم اکنون خبر رسيده که مدرسه نظام را تصرف کرده اند. سربازان انگليسی در بيرون تلگراف خانه پرا مشغول نگهبانی هستند. اما هنوز معلوم نيست که آن ساختمان را تصرف خواهند کرد يا نه».

          کمال در تلگرافخانه آنگورا نشسته بود و تلگراف ها را دريافت می کرد و به منشی های خود دستور می داد که آنها را خلاصه کرده و برای فرماندهان بفرستند. سپس پيامی از وزارت جنگ دريافت شد: «در حال حاضر انگليس ها شهر را تصرف  کرده اند و اکنون وارد وارتخانه می شوند... اشغال وزارتخانه صورت گرفته است و اکنون به دروازهء نظامی رسيده اند... ما مجبوريم ارتباط را قطع کنيم چرا که انگليس ها به ما رسيده اند».

به زودی تلگرافی از تلگرافخانه مرکزی واصل شد که می گفت: «عاليجناب، ملاحان انگليسی تلگرافخانهء وزارت جنگ را تصرف کرده و سيم هايش را قطع کرده اند. و سربازان آن ها در "توفانه" مشغول پياده شدن از کشتی ها هستند... اوضاع در حال بدتر شدن است. امروز صبح زود در حالی که سربازان ما خوابيده بودند ملاحان انگليسی پستخانه را تصرف کردند و سربازان ما که از سر و صدا بيدار شده بودند هنوز خواب آلود بودند که جنگ در گرفت و در نتيجهء آن شش تن از مردان ما کشته و پانزده نفر زخمی شدند... تلگرافخانهء شهر "پرا" هم جواب نمی دهد و احتمالاً آنجا را هم اشغال کرده اند.  خدا کند دستشان به اين جا نرسد... رئيس و کارکنان تلگرافخانه پرا هم اکنون به اين جا آمده اند. آن ها را از دفاترشان بيرون کرده اند... عاليجناب من هم اکنون خبر شدم که دفتر ما نيز تا يک ساعت ديگر نيز اشغال خواهد شد».

          کمال پرسيد: «آيا از مجلس نمايندگان خبری داريد؟ و آيا تلگرافخانه آن جا کار می کند؟»

          پاسخ مثبت بود اما در همان لحظه ارتباط قطع شد و معلوم گرديد که نيروهای متحدين آن تلگرافخانه را هم تصرف کرده اند.

          بعدها کمال در مورد نقش تلگرافچی ها با تحسين سخن گفته است. به خصوص يکی از آن ها به نام حميد افندی از اهالی «مناستير» در اين زمينه زحمت فراوان کشيده بود و کمال او را برای سرپرستی تلگرافخانه مرکزی آنگورا به اين شهر دعوت کرده بود.

          در ابتدای کار قوای فرانسوی و ايتاليايي در عمليات شرکت نداشتند اما پس از آن که شهر کاملاً به دست انگليسی ها افتاد آن ها نيز وارد کارزار شدند تا سهمی داشته باشند. تعداد تلفات تقريباً کم بود. اما حادثهء قتل عده ای از موزيسين های ارتش که با سربازان در حال خدمت اشتباه گرفته شده بودند اوقات ترک ها را تلخ کرده بود. در صبح روز تصرف می شد همهء کارکنان ترک وزارت جنگ را ديد که همراه با وزير جنگ ـ فوزی ـ در ميدان جلوی وزارتخانه ايستاده اند و افسران انگليسی مشغول جستجوی داخل ساختمان هستند. آن ها تمام شهر را خانه به خانه گشته و در قبرستان ها قبرها را می گشودند تا شايد جای پنهان ساختن اسلحه ها را کشف کنند.

          آنها در پی تصرف دفاتر روزنامه ها به سردبيران دستور دادند که چه بايد بنويسند و در عين حال سانسور شديدی برقرار کردند. دستور اين بود که روزنامه ها بايد اطلاعيه اشغالگران را که طی آن تقصير بر عهده ترک گذاشته می شد کلمه به کلمه چاپ کنند. معاون يکی از سردبيران روزنامه ها به اين نکته جالب توجه کرده بود که ترجمهء اعلاميهء انگليس ها کلمهء جنگ را با ديکته غلط نوشته است و اين امر به خوبی نشان می دهد که مترجم نه يک نفر ترک بلکه يک ارمنی زبان بوده است. اين اعلاميه، که به امضای قوای اشغالگر، رسيده بود بر جنايات کميتهء وحدت و ترقی تاکيد کرده و به جنايات پازتیزان های «سازمان ملی» نيز اشاره می کرد. به هر حال متحدين که تا کنون لااقل به زبان خواستار صلح بودند خود دورهء جديدی از جنگ را آغاز کرده بودند و برنامه اين بود که شهر موقتاً در اشغال آن ها بماند. ترک ها قرار نبود از دسترسی به قسطنطنيه محروم شوند اما اگر شورش های عمومی و قتل عام صورت می گرفت ممکن بود که در اين تصميم تجديد نظر شود. يکی از روزنامه ها در برابر فشار سانسور تصميم گرفت که اساساً مطلبی راجع به اشغال شهر منتشر نکند و ستون روزانهء يادداشت سردبير خود را به حوض ها و فواره های قديمی شهر قسطنطنيه اختصاص داده و بدينسان تلويحاً به عدم موافقت قلبی مردم شهر با آنچه که اتفاق افتاده اشاره کند.

          در جريان اشغال شهر، حدود هشتاد و پنج تن از نمايندگان مجلس بازداشت شدند  و تنها آنهايي که به خانه های خود نرفته بودند توانستند بگريزند. اگرچه يکی از آن ها رئوف بود اما در مورد او وضعيت فرق می کرد؛ چرا که او کمصمم به اجرای تصميمی بود که در سيواس گرفته بود و عامداً در ساختمان مجلس باقی مانده بود تا در آنجا بازداشت شود و بدينوسيله نشان دهد که تقصير با خارجی ها است. چند تن ديگر نيز با او هم نظر بودند. يکی از آنها دکتر عدنان، همسر حليده اديب، بود که غروب هنگام وقتی به خانه بازگشت موضوع را به اطلاع حليده رساند.

          او به زنش گفت: «مگر خودت اصرار نداشته ای که بگويي مردم کشورها دوست ما و دولت هاشان دشمن ما هستند. پس بگذار اين مردمان و به خصوص مردم انگليس ببينند که دولت شان ـ که قديمی ترين دولت پارلمانی جهان است ـ با يک نهاد نمايندگی ديگر چه رفتاری می کند».

          حليده اديب، با واقع گرايي زنانه خاکی خود، «به ناگهان تصوير سناتورهای رومی را مجسم کرد که در طول عمليات تسخير روم به وسيلهء بيگانگان محکم بر جايگاه های خود نشسته بودند». نظر او اين بود که بايد تا هر چقدر که می توان از شهر دور شده و به طرف آناتولی رفت. او، که با «طبع شواليه وار و قهرمان پرست» رئوف آشنا بود، البته متوجه نظر او شده بود اما خود تشخيص می داد که «در اروپا ـ همزمان و با هم ـ به صورتی دردناک و غير قابل تغيير دو استاندارد برای انسانيت وجود دارد»، لذا او همچون بسيارانی ديگر همراه با شوهر خود مخفی شده و مشغول تهيهء مقدمات سفر به آناتولی شدند و برای اين کار از سازمان زيرزمينی مليون کمک خواستند.

          در ساختمان پارلمان، دوستان رئوف کوشيدند تا او را به فرار ترغيب کنند و با تهيهء دو يونيفورم سربازان عادی ترک از او و "کارا واصف"، که حمايت کنندهء برجسته ديگر کمال بود، خواستند تا برای فرار تغيير قيافه دهد. اما اين دو نفر از اين کار امتناع کردند. رئوف نمايشی شجاعانه به راه انداخته و گفت: «بگذاريد اين شياطين بيايند؛ ما منتظرشان هستيم». او همچنين به نمايندگان گفت که پارلمان نبايد به هيچ قيمتی خود را منحل سازد بلکه بايد منتظر شود تا متحدين دست به چنين کاری بزنند.

          سلطان هیئتی از نمايندگان را به رياست رئوف احضار کرد. آنها از ميان خيابان هايي که در دو طرف آن سربازان انگليسی با سرنيزه های قرار گرفته روی تفنگ ها ايستاده بودند گذشته و به قصر يلديز رفتند. سلطان به قدرت نيروهای بيگانه اشاره کرده و از آن ها خواست که در سخنان خود در پارلمان بسيار دقت به کار برند. او گفت: «اين ها قادرند هر کاری بکنند و کارشان را در آن حدی که تا کنون انجام داده اند متوقف نخواهند کرد». برخی از نمايندگان با اعتراض های ميهن دوستانه صدا بلند کردند. يکی از آن ها از پنجره به کشتی های متحدين بر روی بغاز بسفر اشاره کرده و گفت: «اعليحضرتا، اين آب ها حداکثر جايي است که اين کافران می توانند پيش بيايند. آناتولی از فولاد ساخته شده است و در اين مبارزه پيروز خواهد شد». اما سلطان بر توصيهء خود اصرار کرده و گفت که: «اين ها اگر بخواهند فردا صبح در آنگورا خواهند بود».

          آنگاه رئوف آغاز به سخن کرد و گفت: «همان گونه که در ميثاق ملی آمده است مساله ما آن است که سلطنت ، خلافت و کشور را چگونه نجات دهيم. آيا می شود بر اساس خواست ملت از اعليحضرت تقاضا کنيم که بدون موافقت پارلمان هيچگونه معاهده بين المللی را توشيح نکنند؟» سلطان با برخواستن از جای خود تکدر خاطر خود را به حضار نشان داد. ديگران نيز به ناچار به پا خواستند و سلطان به سردی با آن ها خداحافظی کرد.

          هيئت به پارلمان بازگشته و به بحث پرداخت. در همان هنگام يک رديف سرباز انگليسی وارد تالار شده و از گارد مجلس خواستند که رئوف و کارا واصف را تسليم آنها کنند. در تالار غوغايي به راه افتاد و رئوف از گاردها خواست تا در مقابل تجاوز به پارلمان مقاومت کنند. اما رييس مجلس به فرمانده گارد دستور داد که از اسلحه استفاده نکند. بدينسان، اين دو تن از رهبران مليون دستگير شده و به يکی از کشتی های جنگی انگليسی منتقل شده و به حدود صد و پنجاه تن ديگر از نمايندگان و زندانيان گوناگون که قرار بود با کشتی به جزيزه مالت فرستاده شوند پيوستند. کمال بلافاصله به عنوان تلافی اين کار دستور داد که همهء افسران انگليسی باقيمانده در آناتولی را بازداشت کنند. از جملهء آنان کلنل رالينسون بود که در ارض روم دستگير شد.

          دو روز بعد، پارلمان بار ديگر تشکيل جلسه داد. اکثريت نمايندگان معتقد بودند که، به علت تجاوز نيروهای بيگانه و دستگيری برخی از نمايندگان، آن ها ديگر نمی توانند آزادانه به انجام وظايف خود بپردازند و در نتيجه تصميم گرفته شد که پارلمان برای مدت نامعينی به حالت تعليق درآيد. صالح پاشا، که اکنون به جای عليرضا به صدارت اعظم رسيده بود از پذيرش يادداشت متحدين مبنی بر اين که بايد کمال و ديگر رهبران جنبش ملی طرد شوند خودداری کرده و از سمت خود استعفا داد و پست صدارت اعظم بار ديگر به توفيق پيشنهاد شد. اما او از پذيرش آن خودداری کرد و بعدها، به همراه بسياری از هموطنانش، از اين کار سخت متأسف شد؛ چرا که امتناع او از اين کار موجب گشت تا سلطان بار ديگر داماد فريد را به اين سمت منصوب کند. وينستون چرچيل گفته است که: «داماد فريد بی رمق ترين کابينهء ممکن را تشکيل داد». نخستين عمل دولت جديد انحلال مجلس بود که آخرين مجلس تاريخ امپراتوری عثمانی محسوب می شود. آنگاه دولت داماد فريد دست به عملياتی زد که به زودی شکل جنگی داخلی عليه نيروهای مليون را به خود گرفت.

          در ارزيابی کميسريای عالی انگليس، اشغال قسطنطنيه موفقيت آميز بود. آدميرال دو روبک با لحنی پر غرور به لرد کرزن اطلاع داد که قوای او، بدون تحمل صدمه ای، سخترين ضربات را بر جنبش مليون وارد ساخته است. سر هنری ويلسون، که رياست ستاد عمومی را بر عهده داشت، اما اين گونه فکر نمی کرد و در دفتر يادداشت های خود نوشت که «اين آقايان به کلی با واقعيت قطع رابطه کرده اند. آن ها فکر می کنند که حکم شان در بخش های ترک نشين آسيا خوانده می شود. واقعيت اين است که ما پس از امضای قرارداد ترک مخاصمه هرگز نتوانسته ايم پا به مناطق داخلی آناتولی بگذاريم». اين نظر درست بود؛ چرا که آنها جز دو سه نقطهء استراتژيک را تصرف نکرده و بلافاصله نيز مجبور به ترک آن ها شده بودند. در واقع به خاطر دو عمليات تهاجمی پشت سر هم، که يکی از عبارت بود از ورود يونانی ها به آسيای صغير و سپس، ده ماه بعد، تصرف قسطنطنيه، متحدين موجب شدند که از آن پس حکم تنها کسی که در مناطق ترک نشين آسيا و عاقبت در مناطق اروپايي آنها نافذ بود و خوانده می شد به مصطفی کمال تعلق داشته باشد

پيوند به قسمت بعدی

پيوند به قسمت قبلی