خانه  |   آرشيو:    سپتامبر 2010    -  اکتبر 2010

اکتبر 2010

 

آرشيو «نکته هائی از کورش، مقيم تهران»

 

********************

جمعه 7 آبان 1389 ـ  29 اکتبر 2010

بن بست های مکرر در دیپلماسی با جمهوری اسلامی

درخواست اتحادیه اروپا و ایالات متحده از جمهوری اسلامی ایران برای بازگشت به میز مذاکره یکی از همان اشتباهات استراتژیک غرب در برخورد با حکومت اسلامی است. زیرا تفاوتی که حکومت اسلامی با کشورهایی نظیر جمهوری بولیواری ونزوئلا یا جمهوری بولیوی دارد آن است که تعارض اين حکومت با غرب و فلسفهء سیاسی حاکم بر آن (دمکراسی) است که نوعی تعارض بنیادین و موجودیتی است. در حالی که کشورهایی نظیر ونزوئلا خواهان نقشی بیشتر در بازی های جهانی هستند و با برخی "سیاست های ایالات متحده" دارای تعارض منافعی و موقت هستند. حال آنکه، همان طور که رهبر حکومت اسلامی چندین بار تاکید کرده، اين حکومت ذات مبانی و ارزش های حاکم در غرب را نه تنها نمی پذیرد بلکه، با تقویت افراط گرایی اسلامی، سعی در به چالش کشیدن نظم بین الملل دارد. ممکن است حکومت اسلامی به طور "تاکتیکی" خواهان  انجام "دیپلماسی پنهان" با غرب باشد ولی منظور حکومت اسلامی از مذاکره با غرب "حل مشکلات فی مابین" نبوده و نیست (تجربه سی ساله). من برای مدعای خود دلائل متعددی دارم. یک نمونهء اصلی آن پدید آوردن فاجعهء گرونگان گیری است. در حالی که جمهوری اسلامی می توانست طبق عرف دیپلماتیک خواهان خروج سفیر آمریکا از ایران بعنوان عنصر نا مطلوب شود، با غوغا سالاری و هیاهو و نادیده گرفتن تمام  قوانین بین المللی، دیپلمات های آمریکایی را بیش از یک سال گروگان گرفت تا، علاوه بر تنش آفرینی، چهرهء مذاکره ناپذیر خود را به جهان نشان دهد. امروز نیز، برخلاف تصور خانم کاترین اشتون و خانم هیلاری کلینتون، رهبر حکومت اسلامی، که مسئول اصلی پروندهء هسته ای ایران است، هرگز تن به مذاکرات "جدی" ،"با دستور جلسه" و "اعتماد آفرین" نخواهد داد و اگر هم با اکراه بر سر میز گفتگو حاضر شود با بهانه جویی و خلف وعده مانند دفعات گذشته میز مذاکره را ترک خواهد کرد آقای خامنه ای (احمدی نژاد در این پرونده به نظر من ویترین است و بس) با برنامه ریزی مشخصی کشور را در مسیر تهدید و تنش قرار داده و به عمد با تحریک طرف های درگیر در پروندهء اتمی، رسیدن به تفاهمی که دو طرف را راضی کند را به عقب می اندازد. به گمان من اگر غرب می خواهد این دور از مذاکرات را کمی جدی تر برگزار کند جا دارد از شخص خامنه ای درخواست کند که مشخصاً "نمایندهء رهبر جمهوری اسلامی" مذاکره کنندهء ارشد ایران باشد زیرا تجربه نشان داده افرادی مانند سعید جلیلی که به عنوان"دبیر شورای عالی امنیت ملی" و نه "نماینده رهبر" وارد گفتگو می شوند و هر تعهدی را که در کشور میزبان  گفتگوها بدهد به سادگی در تهران توسط آقای خامنه ای کان لم یکن می گردد و دور دیگری از دیپلماسی شکست می خورد. و چون آقای خامنه ای در پروندهء هسته ای "منافع ملی بلند مدت کشور ایران" را لحاظ نک، نیازی نمی بیند که به راه حلی میانی تن در دهد و بازی برد- برد را برای این موضوع انتخاب کند (راه حلی که هم ایران از انرژی هسته ای استفاده کند هم بازیگران جهانی نگرانی عمده ای بابت این مساله نداشته باشند).

 

********************

چهارشنبه 5 آبان 1389 ـ  27 اکتبر 2010

طبرزدی درست عمل کرده است

دفاع کامل و بدون قید و شرط آقای خامنه ای از نیروی مقاومت بسیج و الهی نامیدن این نیروها بار دیگر نقش پر رنگ و واضح رهبر جمهوری اسلامی در سرکوب های پس از انتخابات را نشان داد. به نظر من، مهمترین هدف خامنه ای در حمایت از بسیج "دادن روحیهء خشونت و مقابله جویی" به آنان در برابر مردم و ناراضیان است. برخلاف کسانی که خامنه ای را در "حصار" سپاه و بسیج می دانند، من خامنه ای را "فرمان دهنده" ی این نیروهای سرکوب گر می دانم. اساساً فضای اختناق زدهء کنونی کشور حاصل و چکیدهء نظرات شخص آقای خامنه ای است. آقای خامنه ای به وضوح جلوی هرگونه اصلاحات را در دوران محمد خاتمی گرفت و بیست میلیون رای مردم را مسخره کرد، با پایگاه دشمن نامیدن مطبوعات فضای رسانه ای ایران را یکسویه کرد، و با دادن حکم حکومتی به مجلس ششم نارضایتی خود از جریان آزاد اطلاعات را عریان نمود، و با فریفتن هاشمی رفسنجانی در سال 84  قدرت را به حراستی ها و بسیجی های طرفدارش واگذار کرد. احمدی نژاد مطلوب ترین رییس جمهور برای خامنه ای است زیرا هر آنچه در دولت محمود احمدی نژاد صورت گرفته آرزوها و آمال خامنه ای بوده و هست. از سیاست خارجی تهاجمی و دشمن تراش گرفته، تا بستن نشریات منتقد، تا به زندان افکندن معترضین، تا ندادن حقوق کارگران، و تحت فشار گذاشتن دانشجویان، تمام جزء سیاست های اصلی رهبر جمهوری اسلامی بوده است. از دید من، سخنان آقای خامنه ای در قم، چه آنجا که مردم ایران را "میکرب سیاسی" نامید و چه از بسیج به عنوان دست قدرت الهی نام برد، همه نشانگر یک حقیقت است و آن این که متهم واقعی تمام قتل های سیاسی و شکنجه ها و زندانی کردن ها و تورم و بیکاری و فقر و فاقه و شکاف طبقاتی در ایران امروز نظریهء ولایت فقیه و در مرتبه بعدی شخص آقای خامنه ای است. به نظر من، شکایت حشمت الله طبرزدی ازخامنه ای، آن هم از درون زندان، به درستی مجرم اصلی را نشانه گرفته است. به نظر من، باید نهضتی جهانی علیه دیکتاتوری خامنه ای به راه انداخته و به جای هدف گیری عناصر دست چندمی مانند احمدی نژاد و قاضی مرتضوی، "شخص خامنه ای" را تحت عنوان جنایت علیه بشریت وارد میدان نقد و مبارزه کرد. سخنان اخير خامنه ای در قم واضح ترين شکل استبداد دينی و روشن ترين وجه فساد در قدرت را به نمايش گذاشت و اميدوارم که حجت را بر بسطاری تمام کرده باشد.

********************

دوشنبه 3 آبان 1389 ـ  25 اکتبر 2010

آیا فقط خارجی ها مقصرند؟>>>

********************

جمعه 30 مهر 1389 ـ  22 اکتبر 2010

پروژهء «اپوزیسیون موازی»>>>

********************

چهارشنبه 28 مهر 1389 ـ  20 اکتبر 2010

دربارهء سفر پر خرج و پر حرف و حدیث رهبر جمهوری اسلامی به قم

سفر پر خرج و پر حرف و حدیث رهبر جمهوری اسلامی به قم، مانند سایر سفرهای آقای خامنه ای، بیش از آن که جنبهء نظارت بر روند امور و نشانگر بازدید رهبری از منطقه ای خاص باشد، یک سفر تبلیغاتی و کاملا ایدئولوژیک است. به نظر من، پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، حوزه های علمیه در قم و سایر نقاط کشور دچار بحران شدید شده اند؛ چرا که از همان روز اول روح الله خمینی طرفداران اسلام سنتی و فقه غیر سیاسی را مروجان "اسلام آمریکایی" لقب داد و روحانیونی را که به دخالت فقه و نصوص شرعیه در امر حکومتی اعتقاد نداشتند، "آخوندهای مقدس مآب و متحجر" نامید. آقای خامنه ای، که به لحاظ فقهی و علوم حوزوی در پایین ترین سطوح قرار دارد، اساساً کوچک ترین نسبتی با "امر معنوی" ،"سلوک عرفانی" و "اخلاق مذهبی" و حتی"فقه آل محمد" نداردY زیرا قدرت چنان ایشان را فاسد کرده که کوچک ترین انتقاد و مخالفت با خود را به دروغ مخالفت با اسلام می نامد. آنچه در سفر خامنه ای به قم هدف گذاری می شود عبارت است از زیر فشار گذاشتن روحانیون سیاسی منتقد (مانند آقای یوسف صانعی) و خط دادن به طلبه های حوزهء علمیه که هرچه بیشتر اختلاط دین و حکومت را تبلیغ کنند. خود آقای خامنه ای در یک سخنرانی به صراحت تصریح کرد که طلبهء مورد نظر نظام آن طلبه ای است که سیاسی باشد. و مقصود آقای خامنه ای از «سیاسی بودن» آن است که طلبه ها ضد آمریکایی باشند و مظاهر مدرنیته و اصول دمکراسی را نفی کنند. به نظر من، در طول تاریخ شیعه تا این اندازه فقاهت و دیانت دچار ضعف فکری و تزلزل بنیان های معرفتی نشده بود و جمهوری اسلامی، با تک قرائتی کردن فهم دینی و استفادهء ابزاری بیش از حد از مذهب، بشدت معنویت و اخلاق و دینداری را در ایران دچار بحران و پرسش کرده است. قم، که روزی به لحاظ فقهی دارای علمایی بزرگ و ارزشمند مانند آیت الله  بروجردی بود، امروز شاهد جولان آخوندهای خود فروخته ای مانند حسین نوری همدانی یا ناصر مکارم شیرازی شده که شرافت و دیانت را به قدرت فروخته اند و با مدح دائم از بارگاه خامنه ای منتظر صله های ایشان هستند. با «حکومت دینی» بیش از گذشته ثابت شد اگر دایرهء قدرت به دکان داران عواطف مذهبی مردم سپرده شود چه فاجعه های عمیقی رخ می دهد. ایران امروز ما با هوچی گری و عربده کشی و بی نزاکتی محض اداره می شود. من اعتقاد دارم اگر حوزه های علمیه به استقلال خود می اندیشیدند و خود را بردهء قدرت فاسد ولایت فقیه نمی ساختند امروز همچنان دارای احترام و منزلت مردمی بودند. ولی نظریهء عقب افتاده و قرون وسطایی «ولایت فقیه» روحانیون را هم به دو دسته تقسیم می کند؛ روحانیون متملق و چاپلوس و ضد مردم که مناصب سیاسی و قضایی را اشغال می کنند و روحانیون با شرف و مخالف حکومت و طرفدار مردم، مانند کاظمینی بروجردی یا حسینعلی منتظری، که سهم اولی زندان و داغ و درفش است و سهم دومی حبس خانگی و توهین و افترا بود. امروز نهادهایی مانند حوزه به مجمع جیره خواران رسمی آقای خامنه ای تبدیل شده اند و رهبر جمهوری اسلامی قصد دارد با  جهت دهی و تعیین تکلیف برای آنان از رشد روحانیون مستقل  و نواندیش جلوگیری کند.

********************

دوشنبه 26 مهر 1389 ـ  18 اکتبر 2010

چرا به زهرا رهنورد اعتماد نمی کنم

اخيراً خانم رهنورد با انتشار مطالبی ادعا کرده که همراه مردم داد مظلومیت سر می دهد. به نظر من، خانم رهنورد به چند دلیل در این مسیر صداقت ندارد.

اول) چگونه است که خانم رهنورد تا قبل از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری دهم کوچکترین اشاره ای به مشکلات مردم و تبعیض و نا عدالتی در جمهوری اسلامی نداشت و همه چیز را متناسب و معقول می دانست؟

دوم) خانم رهنورد حاضر نیست کوچکترین مخالفتی با نظریات خمینی یا اسلام سیاسی را در سایت خود درج کند. برای نمونه، خود من در پاسخ به نامهء ایشان به علی لاریجانی، در باب مسائل لایحهء حمایت از خانواده، در یک کامنت و خیلی ملایم  به نظرات فقه سیاسی خمینی انتقاد کردم ولی متاسفانه شاهد بودم خانم رهنورد حاضر نشده این انتقاد ملایم را درج کند.

سوم) خانم رهنورد در حالی از حقوق ملت و حق زنان داد سخن سر می دهد که هنوز آبشخور فکری اش نظرات مغشوش علی شریعتی و طرفداران اسلام ایدئولوژیک است چگونه می توان با اعتقاد "کامل"به متن قرآن و سنت محمد پیامبر اسلام و با شیفتگی نسبت به فقه و اصول از "حق زن" و"حق انسان" سخن گفت.

چهارم) خانم رهنورد تا این لحظه هیچ اشاره ای به کیفیت زمامداری روح الله خمینی نکرده و مرتب از سرکوب و خفقان در "دولت احمدی نژاد" سخن می گوید که نشان از بی صداقتی ایشان دارد. خانم رهنورد چطور نمی تواند درک کند که پایهء ظلم و سرکوب و شکنجه و ترور مخالف در دورهء خمینی بنا نهاده شد؟ از نظر خانم رهنورد خمینی هنوز نباید نقد شود و عملکردش زیر سایه بماند،خانم رهنورد در این زمینه از "تکنیک انتقاد زیاد از احمدی نژاد"بهره می گیرد و تمام ظلم و اجحاف به ملت ایران و ناراضیان سیاسی را محدود به "چند سال اخیر" می کند.

پنجم) خانم رهنورد هنوز برای نظریه ولایت فقیه احترام قائل است و معتقد است می توان از متون دینی و فقهی آزادی و حقوق بشر را استخراج نمود و متاسفانه سعی دارد با  قرائت خاص و قلب کردن معنی آیات، از آیات قرآن این طور استنباط کند که این آیات برای امور مردم خوب و راهگشا هستند.

ششم) نوع تفکر امثال رهنورد پیشامدرن و مذهبی است و اصولاً فردی که اصالت مذهب را قبول دارد همزمان نمی توانند از دمکراسی و فردیت انسان و آزادی مذهبی دم بزند.

باری، فضای سیاسی معاصر کشور ما همواره پر از سوء تفاهم و بدفهمی بوده و از این رهگذر فاجعه های عمیقی و پرناشدنی (مانند فاجعهء انقلاب اسلامی) به وجود آمده است.

مثلاً، بسیاری گمان می کردند گفتارهای علی شریعتی به معنای تضعیف روحانیت است و یا مخالفت جلال آل احمد با غرب بخاطر بی بند و باری و فرهنگ آن است یا دشمنی خمینی با محمد رضا شاه بخاطر وجود استبداد در نظام گذشته بوده یا حتی دشمنی خمینی با آمریکا را بخاطر استعمارگری غرب می دانستند و دقیقا از منظورهای واقعی (و عقب افتاده) این افراد مطلع نبودند.

من اعتقاد راسخ دارم "نیت" در نوع رفتار و نظر عناصر سیاسی بسیار مهم است، متاسفانه شاهد هستم جدیداً عده ای طلبکارانه، با انتقاد از افراد سکولار، این ادعا را مطرح می کنند که نباید به امثال موسوی و کروبی و رهنورد بیش از اين خرده گرفت بلکه همه باید با نگاه به دهان مثلاً موسوی حرکت سیاسی خود را تنظیم کنند.

به نظر من، افرادی نظیر میر حسین موسوی که در حوادث دههء 60 و خفقان شدید آن دوران نقش مهم داشته و هنوز در ارتباط به آن دوره توضیح قانع کننده ای نمی دهند نمی توانند راهنمایان صدیقی برای نهضت دمکراسی خواهی ملت ما باشند (يعنی می توانند در این نهضت باشند ولی نه به عنوان تئوریسین و برنامه ساز و راهبر).

معتقدم در این برههء خاص که کشور ما به سمت حکومت غیر مذهبی خیز برداشته و بیش از همیشه مردم خواهان جدایی مذهب از حکومت و برون رفت از گرایش اقتدارگرایانه مذهب در سپهر عمومی هستند نباید با تکيه بر سوء تفاهم ها و دنباله روی های چشم بسته حرکت کرد. ملت ما این ظرفیت را ندارد که عده ای ده سال دیگر بگویند "ما نمی دانستیم منظور رهنورد چه بود!".... یا آن که مدعی شوند "فکر می کردیم موسوی حرف ما را می زند!"

من نمی گویم این نوع تفکر باید حذف شود ولی می گویم بازی خوردن و فهم نادرست از گفته های یک فرد یا یک گروه باز هم ممکن است ما را در رسیدن به دمکراسی به زحمت بیاندازد.

 

********************

جمعه 23 مهر 1389 ـ  15 اکتبر 2010

مشکل فقط احمدی نژاد نيست

سفر محمود احمدی نژاد به لبنان یک واقعیت تاریخی و سیاسی را کاملاً برجسته می سازد و آن اینکه جمهوری اسلامی از روز تاسیس اش تا امروز هرگز دنبال آرامش و صلح پایدار در منطقه خاورمیانه نبوده است. بوجود آمدن حزب الله در لبنان و حماس، و جهاد اسلامی در فلسطین، نقش مخرب و غیر سازندهء حکومت اسلامی را بیش از پیش نشان می دهد. نوع ادبیات سیاسی و حتی جزئیات سفر احمدی نژاد به لبنان به وضوح ثابت می کند جمهوری اسلامی هرگز یک رژیم عادی نیست و راه نفوذ در سایر کشورها را درست کردن شبکه های ترور و وحشت انتخاب کرده است. به نظر من، پس از گروگان گیری دیپلمات های آمریکایی، و نیز پس از انفجار مقر تفنگداران دریایی آمریکا در لبنان به کمک جمهوری اسلامی، غرب و به ویژه آمریکا خطر گسترش "اسلام سیاسی" و "تروریسم مبتنی بر تقدس مذهبی" را بسیار دست کم گرفتند و به صورت نرم افزاری با آن مقابله نکردند و سعی نکردند از طریق رسانه های تصویری و نهادهای مدنی با این خطر مقابله کنند؛ و اگر هم به مقابله فکر کردند عموماً شیوه هایی مبتنی بر روش های سخت افزاری مانند تهدید نظامی و یا تحریم اقتصادی را مطرح کردند. امروز، پس از سی و یک سال از روی کار آمدن وارثان سیاسی نواب صفوی، رژیم ایران به کانون تنش و ضدیت با صلح تبدیل شده و هنوز بسیاری در آمریکا و اروپا خواهان مذاکره و کوتاه آمدن در مقابل این رژِیم هستند. به نظر من، آمریکا و به ویژه اروپا به خاطر منافع اقتصادی و مبادلات تجاری "هستی" خود و نیروهای سکولار خاورمیانه را حراج کرده اند. سخنان تهدیدآمیز احمدی نژاد و لحن تند و غیر مسئولانه خامنه ای فقط ژست های سیاسی برای جهان اسلام و عوام الناس عرب نیست بلکه نشان دهندهء عمق ضدیت این حکومت با مبانی ثبات منطقه ای و توافق و همزیستی کشورها است و فقط مصرف داخلی هم ندارد بلکه برای بحران زایی دائم نیز می باشد . تا زمانی که "حکومت" جمهوری اسلامی (و نه "دولت احمدی نژاد") بر قلمرو سرزمینی ایران حاکم باشد نخواهد گذاشت میانه روی و اعتدال و آرامش به منطقهء خاورمیانه بازگردد. برخلاف نظر بسیاری، مشکل فقط احمدی نژاد و یا فقط سپاه نیست بلکه "سیستم و طرز تفکری" است که احمدی نژاد و سپاه تنها آن را متبلور می سازند.

********************

دوشنبه 19 مهر 1389 ـ  11 اکتبر 2010

معنای واژه ها در حکومت اسلامی

حکومت اسلامی، از روز تاسیس تا به حال، مفاهیم و کلمات را به معنایی غیر از معنای واقعی به کار می گیرد. می توان اذعان کرد که همین دوگانگی ِ زبانی گاه باعث سوء تفاهم برای مقامات کشورهای غربی می شود. من، به نمونه، چند واژه و عبارت را  که در این رژیم زیاد استفاده می شود ذکر کرده و، هر کجا لازم شد، معنی حقیقی آنها را هم بیان می کنم: «انقلابی» در حکومت اسلامی به شخصی می گویند که جنجالی، غیرعادی و بحران ساز باشد مثل احمدی نژاد. «متعهد» کسی است که جان فدای ولی فقیه و ایدئولوژی حاکم باشد. «بخش خصوصی» در این نظام به مجموعهء شرکت های شبه دولتی و شرکت های زیر مجموعه سپاهء اطلاق می شود. «دشمن»اغلب به کشورهای دارای دمکراسی و اقتصاد توسعه یافته گفته می شود.  «نظر ملت ایران» سران حکومت اسلامی عموماً عقاید تنگ نظرانهء خود را نظر مردم اعلام می کنند. منظور از «اسلام ناب» اسلام جنگ طلب، انتقامجو، کینه ورز و سیاسی است. «ملی کردن صنایع» به معنی واگذاری سهام کارخانه های سود ده به آقا زاده هاا و نور چشمی هاست. «امنیت ملی» به امن بودن فضا برای غارتگری و چپاول سران حکومت گفته می شود. «تعزیر اسلامی» همان «شکنجه» است که مسئولین قضایی از انجام آن ابایی ندارند. فقهای حکومتی «سود بانکی» را حرام اعلام می کنند ولی با تغییر نام آن به «کارمزد بانکی» بیشتر به مردم اجحاف می شود. منظور آقای خامنه ای از عبارت «بیداری اسلامی» گسترش یافتن ترور با انگیزه های مذهبی و رواج نفرت از غرب است. آقای خامنه ای«تحریریهء مطبوعات مستقل» را «لانه دشمن» می داند. منظور از«جهان اسلام» در ادبیات سیاسی حکومت اسلامی حماس، جهاد اسلامی در فلسطین و حزب الله لبنان است. مقصود از ادامهء «راه امام» کشتار سریع مخالفین و خفه کردن صدای منتقدین است. در دید آقای خامنه ای شرط اینکه کسی دارای «بصیرت»  باشد این است که  نظرات رهبر را نظر نهایی و کاملاً درست بداند. «رسانهء ملی» به صدا و سیمای حکومت اسلامی گفته می شود؛ رسانه ای که صددر صد منعکس دهندهء نظر حکومت است و رویدادهای ایران و جهان را در بسیاری از موارد صد و هشتاد درجه مخالف واقعیت نشان می دهد. «نماز عبادی/ سیاسی» نماز جمعه ای است که در آن بی جهت به آمریکا و اروپا و اسرائیل فحاشی شود و به جای ذکر اخلاقیات و معنویت از واژهایی مانند خشم انقلابی و سیلی زدن و مانند اینها استفاده گردد. «دولت خدمتگذار و دولت کار» عنوان دولت محمود احمدی نژاد از سوی آقای خامنه ای است؛ دولتی که تنها هنرش تورم و بیکاری و رکود اقتصادی بوده است. «فضای عاشورایی» فضایی است که در آن احساسات مذهبی عوام الناس به مرز جنون برسد و آماده کشته شدن باشند. «دفاع مقدس» به ادامهء جنگ با عراق، پس از فتح خرمشهر و ورود ابلهانه به خاک عراق، گفته می شود. «اسلام آمریکایی» عنوانی است که آقای خمینی به طرفداران اسلام سنتی و کسانی که خواهان معنویت بودند می داد؛ کسانی که مایل نبودند اسلام، بی محابا، خود را درگیر سیاست ورزی کند. «حج واقعی» در دید سران رژیم حجی است که با جنجال و دردسر سازی برای دولت عربستان همراه باشد. مراد از«مقاومت» انعطاف نداشتن در سیاست خارجی است. وقتی آقای خامنه ای می گوید سعی کنید رضایت «خدای متعال»را جلب کنید منظورش این است که رضایت «خودش» جلب شود. 

********************

جمعه 16 مهر 1389 ـ  8 اکتبر 2010

معنای وجود آیهء ترور (ترهبون) و رعب افکنی در آرم سپاه

طی سال گذشته، و به خصوص امسال، کسانی که صاحب نظران مسائل ایران هستند به شدت از قدرت یافتن نظامیان، و به ویژه سپاه، ابراز نگرانی کرده و به نوعی با انتقاد شدید به سپاه سی سال گذشته جمهوری اسلامی و چگونگی شکل گیری و تداوم این رژیم را با تغافل برگزار می کنند. من در اینجا با استناد به قانون اساسی جمهوری اسلامی بر این نکته پافشاری دارم که اصولاً نقش نهادهای نظامی در جمهوری اسلامی ایران نقشی "سیاسی /نظامی /ایدئولوژیک" است. مثلاً، در اصل معروف یکصد و ده، کلیهء فرماندهان ارشد نظامی و انتظامی توسط «مقام رهبری» منصوب می شوند. در اصل یکصد و چهل و چهارم تاکید می شود که ارتش جمهوری اسلامی ارتشی«مکتبی» است که معنای آن همانا مکتب اسلام سیاسی و ایدئولوژی انقلابی گری است. و در اصل یکصد و پنجاهم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باید «نگهبان انقلاب اسلامی» و «دستاوردهای جمهوری اسلامی» باشد. بنابراین، همانطور به روشنی دیده می شود، این نیروهای نظامی هستند که «زیر مجموعه» ی ولی فقیه محسوب می شوند و وظایف آنها نیز تنها به امور نظامی و لجستیکی محدود نمی شود. وظیفهء اصلی سپاه پاسداران سیاسی/ ایدئولوژیک است و رهبر جمهوری اسلامی هم بارها گفته است که سپاه، «طبق اقتضاء»، وارد میدان خواهد شد. خود خمینی پدیدآورندهء نهادهایی مانند بسیج و سپاه بود و در زمان حیاتش نهایت استفاده را از همین نیروها، که آن موقع تحت عنوان کمیته چی و حزب اللهی مطرح بودند، کرد. خمینی به معنای واقعی کلمه از نیروهای وحشت آفرین یا همان (shock troops) استفاده کرد و هر کجا لازم بود این نیروها مردم را سرکوب می کردند، و حتی در آرم سپاه  آیه ای از قرآن دیده می شود که ترور (ترهبون) و رعب افکنی دلالت دارد. این "خمینی" بود که سپاه پاسداران  و بسیج را برای سرکوب مردم درست کرد. سپاه و بسیج تازه و از سال 84 به وجود نیامده اند. بنابراین، جمهوری اسلامی از روز اول تاسیس اش یک نظام توتالیتر و دیکتاتوری نظامی و مذهبی بوده و هست؛ ولی در طول زمان کیفیت استفاده از نیروهایش متفاوت بوده است. مثلاً، در دورهء خاتمی "امنیتی های دههء اول انقلاب" فرادستی پیدا کردند و در دورهء احمدی نژاد قدرت به "حراستی ها و سپاهی ها" واگذار شد و ممکن است این تعویض قدرت باز هم در آینده صورت گیرد. سیستم امنیتی و اطلاعاتی رژیم این توانایی را دارد که دست به افکار سازی بزند و، با ساختن "مهره" و "شاه مهره"، موجب انحراف تحلیلگران از مسائل اصلی را فراهم آورد و، مثلاً، به جای انتقاد به "ماهیت حکومت دینی" همه به "سپاه پاسداران" اعتراض کنند.

********************

دوشنبه 12 مهر 1389 ـ  4 اکتبر 2010

هشت بند در نفی اصلاح پذیری حکومت اسلامی

تحولات سیاسی در بطن حوادث سیاسی رقم می خورند و تاریخ سیاست را حادثه ها ساخته است. انتخابات ریاست جمهوری سال 88 در ایران پدید آورندهء تفسیرهای تازه ای از شکل گیری بطئی یک سری از نتایج گردید که فکر می کنم بتوان آن را در موارد زیر توضیح داد.

اول. این واقعیت بیش از همیشه نمایان شد که ایران نیاز به تغییرات ساختاری دارد. و با تجربهء دوران اصلاحات به وضوح عریان گردید که تغییر "یک فرد" نمی تواند مشکلات انباشته شدهء جمهوری اسلامی را حل کند. "فرد" هر چه قدر هم حسن نیت داشته باشد در قفس آهنی چهارچوب های ناکارآمد فشل می شود

دوم. مشخص شد تعابیری مانند "قرائت دمکراتیک از آراء آیت الله خمینی" یا "استخراج دمکراسی از قرآن" چه اندازه پوچ و خال از محتوا هستند و رویکرد خشن آقای خمینی به سیاست و نیز مفاهیم پر از تناقض متون مذهبی هرگز نمی تواند ضامن حقوق انسان در دورهء مدرن باشد. التقاط و بکارگیری مفاهیم مدرن و مذهبی نه تنها ایران را نسبت به دورهء پهلوی جلو نبرد بلکه ناهنجاری و بی انضباطی فکری اصلاح طلبان دینی فرصت مناسبی برای فاشیست های مذهبی فراهم آورد تا زیر پوشش مقدسات هر نوع جنایتی را توجیه کنند.

سوم. بسیاری از نیروهای سیاسی کشور با اشتیاق زاید الوصفی این طور تبلیغ می کردند که "مکانیسم صندوق رای" تنها راه رسیدن ایرانیان به دمکراسی است که به نظرم این تبلیغ دو نوع جهل همزمان را می آفریند، جهل نخست این که "کل " مفهوم دمکراسی با همهء پیچیدگی ها و ابزارهای آن را در "رای دادن" خلاصه می کند؛ و جهل دوم آن که رئیس جمهور در جمهوری اسلامی را دارای "قدرت فراوان" جلوه می دهد. در حقیقت تئوری"رای دادن به هر قیمتی" تنها باعث  شد رهبر جمهوری اسلامی به طور مکرر از مشروعیت نظام و "حضور چهل میلیونی امت همیشه در صحنه" صحبت کند که به وضوح به خودکامگی رهبر افزود. اشتباه مهمی در خاورمیانه در حال رخ دادن است که من آن را "نمایش صندوق رای" می نامم (که البته بعضاً دولتمردان آمریکایی هم آن را تشویق می کنند). در این فرآیند، ارزش های دمکراسی عموماً فدای صف های طویل رای دهندگان می شود و به جای"کیفیت دمکراسی" به "کمیت رای دهنده" بها داده می شود که ممکن است حتی منجر به روی کار آمدن دشمنان دمکراسی از طریق رای گیری شود. با تقلب وسیعی که در اتنخابات سال پيش رخ داد به نظر من کسانی که مدعی رأی دادن توده وار بودند مفتضح شدند و نشان داده شد حتی اگر اکثریت مردم در "بازی انتخابات" شرکت کنند ساختار استبدادی ولایت فقیه در نهایت می تواند شخص مورد علاقه خود را به عنوان فرد منتخب به مردم معرفی کند.

چهارم. با سرکوب شدید مردم معترض و تجاوزها و کشتارها که تحت نام حکومت دینی و مقدسات انجام گرفت (که من شخصاً اعتقاد دارم بخش وسیعی از این اعدام ها و شکنجه ها نه تنها جنبهء غیر دینی ندارد بلکه با توجه به متن قرآن و سنت پیامبر اسلام و خلفای راشدین و بنی امیه و بنی عباس زائیدهء اعتقادات دینی هستند) مشخص گردید ممزوج نمودن اعتقادات مذهبی افراد و گروه ها در امر حکومت  بیش از آن که باعث رعایت اخلاق گردد منجر به بی اخلاقی های وسیع و توجیه مذهبی قتل های سیاسی می گردد. بنابراین، آن نظریه هایی که معطوف به آشتی دادن اسلام و دمکراسی، و حتی آشتی دادن مذهب شیعه و حقوق بشردوستانه بود اگر نگوییم مطلقاً شکست خورد مسلماً و به صراحت می توان گفت تضعیف شد و کارا نبودن آن عیان گردید و در بلند مدت موجب شد افق جدایی امر مذهبی از امر حکومتی، یا همان سکولاریسم، تقویت شود.

پنجم.  آن کسانی که مدعی بودند "اجرای بدون تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی" راهکار خروج از بحران و بن بست هاست بطور آشکاری بطلان نظر خود را مشاهده کردند، چه که نه تنها رهبر جمهوری اسلامی  اجازه برپایی حتی یک "راهپیمایی مسالمت آمیز"را نداد بلکه کثیری از اصلاح طلبان و معتقدان به قانون اساسی را به زندان افکند و مجلس خبرگان رهبری نیز نتوانست "طبق قانون" کوچکترین ایرادی به عملکرد رهبر وارد کند. و یک نشریهء نیمه مستقل هم مجوز نشر نگرفت. معتقدان به اجرای همین قانون اساسی یک نکتهء مهم را نادیده گرفتند: کلیهء اصول مندرج در کتابچهء قانون جمهوری اسلامی اصولی "مقید" و "محدود" شده هستند؛ مقید و محدود نه به حقوق دیگران بلکه به موازین اسلامی که مفسر این موازین هم شورای نگهبان منتخب ولی فقیه می باشد. بنابراین با چماق قانون نمی توان به جنگ رهبر رفت زیرا او خود بیش از هرکس دیگر خود را "محق" می داند تا مدعی شود برداشت او از موازین اسلام و مذهب اصولی امامیه همین سرکوب هاست و با مقولهء "حفظ نظام و بیضهء حکومت اسلام" تمام جنایاتش را توجیه کند؛ کما اینکه در یک استفساء آقای خامنه ای علناً اعلام کرد ولایت خود بر مردم را مانند ولایت رسول الله می داند و اطاعت از خودش را "واجب شرعی" دانست. بنابراین، تنها عبور از چارچوب این قانون اساسی متعارض می تواند راهی به سوی خروج کشور از انسدادهای کنونی را فراهم آورد.

ششم. هم آقای مهندس موسوی هم حجت الاسلام والمسلمین کروبی چندین بار بر

این نکته تاکید کرده اند این قانون وحی منزل نیست و می توان طبق نیازهای کشور و مردم، و به اقتضاء شرایط، موادی از آن را تغییر داد. ممکن است این دو نفر در گفتن چنین حرفی حسن نیت دارند ولی طبق اصل آخر قانون اساسی، اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ولایت فقیه و مذهب رسمی اثنی عشری "غیر قابل تغییر" می باشند و اگر در نظر بگیریم که بقیهء اصول قانون اساسی "تابعی" از این ماهیت مذهبی هستند و مشکل عمده همین "پایه" ی قانون اساسی است، نمی توان با تکیه بر همین قانون اساسی آن را "تغییر" داد یا، لااقل، اصولی را می توان عوض کرد که  چندان تفاوتی با وضع فعلی ایجاد نمی کند. تازه  آن تغییرات سطحی ِ مد نظر مهندس موسوی و آقای کروبی باید با اذن ولی فقیه باشد که بعید است آقای خامنه ای اجازهء تغییر حتی یک تبصره قوانین را به نفع قدرت یافتن مردم بدهد.

هفتم. نه اصلاح طلبان دینی  و نه فاشیست های اسلامی، هیچ کدام، راه حل معقول و مشخصی برای برون رفت اقتصاد ایران از رکود و نیز کاهش نرخ تورم و بیکاری و رشد اقتصادی و تنظیم نرخ ارز و مقررات مالیاتی و سایر مباحث اقتصادی کشور ارائه نکرده اند. به نظر می رسد اقتصاد شتر گاو پلنگی جمهوری اسلامی، که مانند عهد قاجار به تیولداری شبیه است، بیش از گذشته به چشم اسفندیار این رژیم بدل شده است. دستاورد عمده ای که در این موضوع عاید نیروهای ترقی خواه و دمکرات شده این است که  از هر زمان دیگری نشان داده شد که نیروهای مذهب گرا و نظامیان مکتبی قادر به اداره امور کشور نیستند زیرا، به نظر من، "بحران نا کار آمدی" از "بحران مشروعیت" عینی تر و

مهم تر است. مردم ممکن است تا مدت ها متوجه نشوند که استبداد سیاسی چه فاجعهء زیان باری است ولی وقتی گرانی کالاها و خدمات و تعطیلی واحدهای تولیدی و افزایش بیکاری را به "عینه" لمس می کنند شرایط برای بقا جمهوری اسلامی بسیار مشکل تر خواهد شد و این جاست که مفاهیمی مانند "اقتصاد اسلامی" و یا "بانکداری بدون ربا"  پوچ و بی معنی می شوند.

هشتم. ادامهء موجودیت جمهوری اسلامی، که در جهان یک پدیدهء "ناسازه" و "دردسر

آفرین" شناخته می شود، کشور ایران را با مشکلات امنیتی مواجه خواهد ساخت؛ زیرا هدف غایی سران

رژیم ایجاد ترس (Panic) در منطقه و اخاذی بین المللی است و اصولاً آقای خامنه ای خود را در قامت یک سردار جنگ صلیبی می بیند و توهم قدرت باعث شده که این تصور به او دست دهد که پنجه در پنجه ابر قدرت ها افکند و اگر بتواند ارزش های لیبرال دمکراسی را نابود سازد  نمونهء آشکار این امر در حمایت کامل رهبر از احمدی نژاد  دیده شد. و آقای خامنه ای سخنان مشمئز کننده و تنش آفرین احمدی نژاد را ستود و سفر او به سازمان ملل را سفری "پرمغز و پرکار" ارزیابی کرد. این جاست که غرب باید متوجه شود که  نمی توان با جمهوری اسلامی کار کرد و با این نظام به گفتگو نشست؛ رژیمی که سی و یک سال خصم آمریکاست باید در مذاکره"حیثیت" خود را هزینه کند که اصولاً این رژیم مایل به انجام آن نیست.

********************

جمعه 9 مهر 1389 ـ  ا اکتبر 2010

سند استیضاح خامنه ای

اي آقای خامنه ای الان حدود بيست سال است مهمترين دارنده قدرت در ايران، يعني ولي فقيه، مي باشد. سوال اين است که چرا ايشان حاضر نيست يك كنفرانس مطبوعاتي تشكيل دهد و به اين پرسش ها پاسخ دهد: چرا در ايران استبداد شدید برقرار است؟ چرا نرخ تورم و بيكاري بالاست؟ چرا اينهمه روشنفكر بعد از انقلاب كشته شده اند؟ چرا اينهمه دانشجو و كارگر و معلم و روزنامه نگار در زندان هاي جمهوري اسلامي به سر مي برند؟ چرا ايشان با تمام جهان و به ويژه غرب سرستيز دارد؟ چرا هر روزه شاهد تعطيلي واحدهاي توليدي هستيم؟ چرا اين همه متخصص و تحصيلكرده هر روز از كشور خارج مي شوند؟ چرا جمعيت جلوي سفارتخانه هاي كشورهاي غربي هر روز شلوغتر از روز قبل مي شود؟ چرا كوچكترين اعتراض عمومي مردم توسط پليس با تير اندازي روبه رو مي شود؟ چرا ایشان بدون داشتن صلاحیت فقهی فتوا صادر می کند؟ چرا ایران منزوی ترین کشور کنونی دنیاست؟ چرا دروغ، رشوه، اعتیاد، افسردگی و... در ایران تحت حکومت شما زیاد شده؟ چرا سطح معنویت و اخلاق در دوره جمهوری اسلامی اینقدر نزول کرده؟ چرا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی روز به روز بیشتر بر عرصهء اقتصاد نفوذ پیدا می کند؟ چرا زبان جنابعالی تنها زبان تهدید و نیش و کنایه و خشونت است؟ چرا منزلت اجتماعی روحانیون در دورهء جمهوری اسلامی تا این حد پایین آمده؟ چرا تنها متحدان شما در دنیا حماس و حزب الله و جهاد اسلامی و سودان است؟ چرا برای تامین سوخت اتمی منافع ملی ایران را به خطر انداخته اید؟ چرا هیچ دگر اندیشی حق حیات و نشر عقایدش را در ایران ندارد؟ چرا منتقدین سیاسی را به اعدام یا حبس های طویل المدت محکوم می کنید؟ چرا با فرهنگ و تمدن ایران باستان مخالفید و به پادشاهان ایرانی توهین می کنید؟ دلیل دشمنی خاص شما با هنر موسیقی چیست؟ چرا اینقدر دلتان می خواهد جوانان  با مبانی علوم انسانی  دنیا آشنا نشوند؟ چرا فکر می کنید عقل کل هستید و راجع به هر موضوع از لقاح مصنوعی گرفته تا بمب اتمی و تا دیپلماسی اظهار نظر قطعی می کنید؟ از بمب گذاری در عراق و افغانستان چه سودی می برید؟ چرا هر روز بیش از گذشته به نفرت پراکنی علیه غرب ادامه می دهید؟ از دامن زدن به منازعه اسرائیل و فلسطین چه چیزی عاید منافع ملی ایران می شود؟ چرا به جای تولید و اشتغال فقط در کشور همایش های بیهوده و بی خاصیت برگزار می شود؟ هزینه های رهبری چه قدر است و چرا از ثروت خود آماری ارائه نمی دهید؟ به چه حقی برای تئاتر،سینما و فیلمسازی تعیین تکلیف می کنید؟ چرا از درآمدهای نفتی بطور مخفی و بی حساب استفاده می کنید؟ چرا کارگران چند ماه چند ماه دستمزد نمی گیرند؟ چرا در زندانهای جمهوری اسلامی شکنجه و فشار روانی وجود دارد؟ چرا دادگستری و نیروی انتظامی تحت امر شما تنها به نیروی سرکوب و ارعاب ملت ایران تبدیل شده اند؟ چرا تمام اخبار و تحلیلهای صدا و سیمای تحت امر جنابعالی یکسویه و تنها جهت تحمیق ملت است؟ چرا از مطبوعات آزاد  و احزاب مستقل از حکومت اینقدر واهمه دارید؟ چرا شورای نگهبان که منشاء اینهمه فساد سیاسی در کشور بوده را شورای مقدس نگهبان می نامید؟ چرا در نمازهای جمعه سراسر کشور اثری از معنویت و اخلاق و ادب دیده نمی شود؟ با توجه به اینکه می دانید در فقه و اصول و علم حدیث و رجال و مانند آن تخصص خاصی ندارید چرا خود را آیت الله العظمی می دانید؟ چرا حتی یکبار حاضر به مناظره و یا حتی پاسخ دادن به نامه های انتقاد آمیز مخالفان خود نیستید؟ چرا وقتی فریاد "مرگ بر اصل ولایت فقیه "را شنیدید از سمت خود استعفا ندادید؟ چرا روز به روز شکاف طبقاتی افزایش و قدرت خرید مردم کاهش یافته؟ چرا نهادهای تحت امر جنابعالی از نظارت مجلس خارج هستند؟ فرزندان جنابعالی به چه حقی بطور انحصاری و پنهانی و پراز فساد فعالیت اقتصادی می کنند؟ چرا بهاییان را نجس می دانید؟ چرا اقوام ایرانی از تبعیض و بی عدالتی رنج می برند؟ چرا در مورد تاریخ و به ویژه دوره مشروطه و عصر پهلوی دروغپردازی می کنید؟ چرا درباره وضعیت جهان و به خصوص کشورهای غربی گزارش غلط به مردم می دهید؟ چرا خانقاه دراویش را تخریب کردید و اهل تصوف را تحقیر می کنید؟ چرا اهل سنت نباید یک مسجد در تهران برای نیایش داشته باشند؟ چرا موسم عبادی حج را به نفرت پراکنی و فحاشی به آمریکا تبدیل کرده اید؟ چرا خود را ولی امر مسلمین جهان می دانید در حالیکه مطمئن هستید در ایران هم اکثریت مردم شما را قبول ندارند؟ چرا شادی و نشاط را مردم دریغ می کنید و تنها عزاداری و سینه زنی و اندوه را برای مردم می پسندید؟ چرا فساد مالی و انواع اختلاس ها در دوره رهبری شما افزایش یافته ؟ چرا در مورد افزایش فحشا در ایران یک کلمه سخن نمی گویید؟ چرا از ادامهء جنگ با عراق پس از فتح خرمشهر عذرخواهی نمی کنید؟ چرا با نطق های غیر مسئولانه و تند و بی منطق خود خطر جنگ علیه کشور را افزایش می دهید؟ چرا در ادبیات سیاسی شما اثری از رافت،مهربانی،متانت ،ادب و تحمل دیده نمی شود؟ چرا ملت ایران را به خودی و غیر خودی تقسیم کرده اید؟ نظرتان درباره قتل اکبر محمدی، امید رضا میر صیافی و یا زهرا کاظمی در زندان های تحت امرتان چیست؟ چرا بازار ایران را به عرصه ورود کالاهای بی کیفیت چینی تبدیل کرده اید و تولید ملی را از بین برده اید؟ چرا در زمینه مسلمانان چچن و چین که توسط روسیه و چین سرکوب می شوند موضعی اتخاذ نمی کنید؟ چرا حقوق ملت ایران در دریای خزر  را ضایع کردید؟ چرا کالاهای ساخت ایران در دنیا اعتبار گذشته را ندارند؟ چرا ارزش پول ملی ایران در دوره جمهوری اسلامی تا این حد افت کرده؟ چرا تمام ذهن شما پر از واژه"دشمن" است و کلمه "دوست" از زبان شما شنیده نمی شود؟ به چه حقی از دارایی های ملت ایران برای تفرقه افکنی و نزاع در فلسطین استفاده می کنید؟ چرا رئیس جمهور منصوب شما با انکار هولوکاست و انکار حادثهء تروریستی بودن یازده سپتامبر امنیت ملی ایران را به خطر انداخته؟ و صدها چرای دیگر!..