به شعبهاي كه در آن حساب داشتم، رفتم. به يكباره وحشت كردم. همة
باجهها بجز دو باجه به مردان سپرده شده بود. همه روي صندلي هاي
بلند نشسته بودند و انگار فضا را سياه كرده بودند. برخي با موهاي
ژلزده، يكي با چشمان خواب آلود كه مدام خميازه ميكشيد، و حالا
ديگر مردان بانك به خود اجازه ميدادند بلند بلند حرف بزنند. به
باجهاي رفتم كه متصدي آن اتفاقاً خانم بود. پرسيدم داستان اين
آگهي چيست؟ گفت چون در امتحانات فقط خانمها قبول ميشدند، گفتند
از اين پس فقط مرد استخدام ميكنيم! (آيا تنبيه بهدليل شايستگي در
جايي سراغ داريد؟) پرسيدم خانمها چه شدند؟ گفت پخش و پلايشان
كردهاند. اينها كه جديد آمدهاند با خانمها مشكل دارند.
چهرههايی که در اين کتاب با نظرات آنان آشنا میشويم، از کشورهای
مصر، ترکيه، ايران، سوريه، لبنان، مراکش، قطر، اندونزی و آفريقای
جنوبی برخاسته و برخی نيز در اروپا و آمريکای شمالی ساکناند.
تأملی کوتاه در انديشههای اين شخصيتها و نيز نگاهی گذرا بر سلوک
و سابقهی آنان کافی است تا آشکارا به تفاوت های اساسی در ديدگاه
ها و نظرات آنان پیبرد. از اين رهگذر شايد بتوان به وضوح مشاهده
کرد که بهدست دادن قرائتی واحد از قرآن و يافتن روشی يکتا و
برداشتی يگانه از ديانت اسلام ميسر نيست و هر کس از ظن خود در اين
وادی طی طريق میکند و پايبند ايمان و اعتقادات خويش است. يعنی در
واقع آنچه تاکنون دين اسلام را از خطر تبديل شدن بهايدئولوژی مصون
داشته است.
ایران در ارتباط و در برابر اسلام، گره تاریخی ماست که در صد ساله
گذشته کور تر شده است. در این صد ساله ایران، هم یک جامه سیاسی، به
معنی افکار عمومی و نهاد های مدرن پیدا کرد، و هم درجه ای از
خودآگاهی ملی که با دولت ملت های نوین پهلو می زند، و هم به تب
پیشرفت و امروزی شدن افتاد. هر سه این پدیده ها دوگانگی عنصر
ایرانی و اسلامی را برجسته تر و همزیستی نا آسوده آنان را دشوار تر
ساخته است. اسلام نه افکار عمومی و نهاد های مدرن مستقل از مذهب را
تحمل می کند؛ نه نیازی به خودآگاهی ملی و دولت ملت دارد؛ و نه به
پیشرفت و امروزی شدن جز در زمینه های مادی ــ علوم و فنون ــ تا
جائی که کاری به باور های مذهبی نداشته باشد.