خانه  |   آرشيو:    سپتامبر 2010     -  اکتبر 2010    -   نوامبر 2010

نوامبر 2010

 

آرشيو «نکته هائی از کورش، مقيم تهران»

 

********************

دوشنبه 8 آذر 1389 ـ  29 نوامبر 2010

چرا نمی توان به حکومت اسلامی اعتماد کرد؟

از ابتدای مطرح شدن مساله هسته ای حکومت اسلامی مهمترین واژه ای که روی آن تاکید می شود "اعتماد سازی"است. حکومت اسلامی ادعا می کند تمام برنامه هسته ای اش به خاطر تولید برق و مصارف کشاورزی و پزشکی است و هدف دیگری ندارد، از طرفی حکومت اسلامی نه پروتکل الحاقی را می پذیرد نه بطور محدود حاضر است با تعلیق غنی سازی باب مذاکرات جدی با قدرت های جهانی را باز کند. آژانس بین المللی انرژی اتمی هم، علیرغم دادن گزارش های دو پهلو همواره براین نکته تاکید داشته که نمی تواند "ماهیت صلح آمیز" پروژهء هسته ای ایران را تایید کند. اگر به عملکرد سی و دو ساله حکومت اسلامی دقت کنیم کاملاً متوجه می شویم حکومت اسلامی حاضر نیست الزامات نظم جهانی را رعایت کند،. برخی صاحب نظران آمریکایی و غیر آمریکایی بعضاً اظهار می کنند که حکومت اسلامی خواهان "به رسمیت شناخته شدن قدرت اش در منطقه" است. ولی حکومت اسلامی علیرغم این که ممکن است این خواسته را داشته باشد حاضر نیست "مسئولیت یک بازیگر منطقه ای" را بپذیرد و نقش متعادل کننده را در خاورمیانه بازی کند. از اهداف مشخص این  رژیم، که ظرف سی و دو سال گذشته به طرز روشنی قابل رصد و پیگیری است، تلاش برای ایجاد "تنش و رشد افراط گرایی اسلامی در خاورمیانه" و "دشمن تراشی برای ایران" بوده و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز بازوی اجرایی این سیاست اشتباه و ضد ملی است. کشورهای جهان نمی توانند به رژیمی که "قابل پیش بینی" و "مسئول" نیست اجازه داشتن سلاح هسته ای بدهند زیرا دادن چنین نقشی به حکومت اسلامی نوعی بازی با آتش و دادن چراغ سبز به افراط گرایان اسلامی است. همانطور که آقای خمینی در پاریس وعده های زیادی داد و در تهران درست ضد آن عمل کرد، در این پرونده هم رهبر فعلی حکومت اسلامی می تواند با  استفاده ابزاری از آیه شصت سوره انفال تعهدات خود را نقض کند. آيهء مزبور به این معناست :"و هر چه در توان داريد از نيرو و اسب هاى آماده بسيج كنيد تا با اين تداركات دشمن الله و دشمن خودتان و دشمنان ديگرى را جز ايشان كه شما نمى‏شناسيدشان و الله آنان را مى‏شناسد بترسانيد (ارهاب معنای ترور کردن هم دارد) و هر چيزى در راه الله انفاق کنید پاداشش به خود شما بازگردانيده مى‏شود و بر شما ستم نخواهد رفت". آقای خامنه ای که بطور مکرر و در تمام سخنرانی های خود از کشورهای غربی و آمریکا به عنوان "مستکبرین"، "دشمنان اسلام" و "جنود شیطان" یاد می کند می تواند، با استناد به همین آیه، "هرچه در توان دارید" را به داشتن سلاح هسته ای تعبیر کند و مسلمانان افراطی را به یاری بطلبد. اينگونه است که آمریکا، به عنوان بازیگر نظم بخش به سیستم جهانی، قادر نیست و نخواهد بود که حکومت اسلامی را وارد جامعهء جهانی کرده و به پذیرش نظم بین الملل ترغیب سازد چرا که حکومت اسلامی یک رژیم"غیر عادی" و "ایدئولوژیک" است.

********************

چهارشنبه 3 آذر 1389 ـ  24 نوامبر 2010

مسجد در حکومت اسلامی و ضرورت سکولاريسم

یکی از بنیادی ترین تفاوت های حکومت اسلامی با سایر نظام های سیاسی تاریخ اسلام، ماهیت به شدت ایدئولوژیک و تبلیغاتی این رژیم است. آیت الله خمینی خود در دو تعبیر جنبهء سیاسی مسجد در حکومت اسلامی را مشخص ساخت. او معتقد بود مسجد سنگر است و سنگر در نگاه او به این معناست که این مساجد خاکریز هایی برای مقابله با نیروهای مخالف سیاسی و عقیدتی هستند؛ که این تعبیر کاملاً مسجد را از جنبه های عرفانی و معنوی تهی می سازد. در تعبيری دیگر، آیت الله خمینی محراب مسجد را نه محل عبادت بلکه محل "حرب" و جنگ با دشمنان اسلام می داند. بنابراین، در اسلام خمینی عبادت و نماز و حج و مانند اینها اموری دست دوم به حساب می آیند و آنچه مهم است و اولویت دارد خصومت ورزیدن و تبلیغات پر سرو صدای سیاسی و حفظ "بی چون و چرای" حکومت ولایت فقیه است. آیت الله خمینی هرگز آرزو نداشت مانند عصر صفوی معماری های زیبای اسلامی درست کند و یا مردم ایران غرق در عبادت خداوند و معنویت شوند بلکه آنچه برای او اهمیت درجه اول داشت ساختن یک ایدئولوژِی بنیادگرا و ضد سکولار بود که در آن از تساهل مذهبی یا حتی مهربانی های پیامبرگونه اثری نباشد. در ایدئولوژِی آقای خمینی تمام مفاهیم مقدس مذهبی می تواند قلب ماهیت شده و در خدمت اهداف سیاسی موقتی درآید. بسیاری به خطا تصور می کنند "فقه المصلحة" ی آیت الله خمینی فقهی پویاست که می تواند طبق زمان و مکان تغییر یابد. پاسخ من این است که بله فقه مد نظر آقای خمینی فقهی مصحلت گراست که می تواند با زمان و مکان تغییر کند ولی نکتهء مهم و حساس این است در این فقه آنچه اصالت دارد نه مصلحت مردم بلکه مصحلت "حکومت" ؛ به همین دليل، حتی در حکومت مد نظر خمینی "دین اسلام" هدف اصلی نیست بلکه "حکومت ایدئولوژیک اسلامی" تنها امری است که اصالت دارد؛ و به همین دلیل است که آقای خمینی می تواند فرمان اعدام هزاران نفر را ظرف چند ماه صادر کند و تمام گروه های سیاسی (حتی مذهب گرا، مانند نهضت آزادی) منتقد و مخالف را حذف کند؛ زیرا حیثیت و جان افراد می تواند به سادگی قربانی اهداف حکومت شود. آقای خمینی تغییر در فقه را تنها به نفع حکومت جایز می داند و هرگونه تغییر و تحول در احکام اسلامی را که متضمن حقوق مردم باشد  رد می کند. بنابراین، مکان هایی مانند مسجد جنبهء عبادی ندارند بلکه باید در خدمت اهداف "دیگری" غیر از نیایش های روزانه در آیند و این چنین است که در اکثر مساجد کشور شاهد حضور بسیار پررنگ نیروی مقاومت بسیج هستیم. چرا که بسیج که بخشی از نیروی سرکوب حکومت است که با حضور در مسجد قصد دارد نشان دهد مسجد در حکومت خمینی نقطهء شروع جنگ با مردمی است که استبداد مذهبی را نمی پذیرند. اسلام دورهء حکومت اسلامی تنها جنبهء حکومتی و زورگویانه و غیر معنوی دارد و به همین دلیل است که اکنون تدوین مبانی سکولاریسم اهمیتی دو چندان می یابد.

********************

دوشنبه 1 آذر 1389 ـ  22 نوامبر 2010

دستگیری وکلا از نگاهی دیگر

بسیاری از صاحب نظران و حقوقدانان بازداشت وکلا در حکومت اسلامی را بخاطر دفاع آنان از زندانیان سیاسی و عقیدتی ارزیابی می کنند. گرچه دفاع شجاعانه این وکلا از موکلان خود می تواند یکی از دلائل دستگیری آنها باشد ولی، به نظر من، تداوم بازداشت و آزار وکیل در سیستم قضایی حکومت اسلامی می تواند علت های مهم تری داشته باشد. یکی از مهمترین درخواست های مشروطه خواهان این بود که مملکت دارای یک دادگستری عادل باشد و تا از هرج و مرج قضایی و ظلم حکام کاسته شود. تأسیس دادگستری نوین و نسبتاً مدرن در دوران پهلوی تا حد زیادی روابط حاکم بر نظام قضایی ایران را سامان بخشید و، علیرغم توسعه نیافتگی سیاسی، در دستگاه قضایی ایران قضاتی شریف و خوشنام مستقر شدند که تا حد زیادی عدالت را رعایت می کردند. از بدو آغاز به کار حکومت اسلامی شاید مهمترین دستگاهی که به صورت بنیادی دچار آسیب شد همین دستگاه قضایی بود. استقرار روحانیون کاملاً سیاسی و بی دانش در امر قضا، صدور احکام غیرمنصفانه، دادگاه های چند دقیقه ای، رعایت نشدن تشریفات دادرسی و کشتار بدون محاکمه عادلانه مسئولین دورهء پهلوی تنها بخشی از فاجعه ای است که بر نظام قضایی ایران بعد از انقلاب رفته. متاسفانه آیت الله خمینی، علیرغم اینکه می توانست با بکارگیری روحانیون تحصیلکرده و آشنا به امر قضا و غیر سیاسی دستگاه قضا را دچار تخریب جدی نکند، با انتصاب صادق خلخالی نشان داد دستگاه قضایی در حکومت اسلامی تنها بازوی اجرایی حکومت است و برای اجرای عدالت پیش بینی نشده. بازداشت وکیل در حکومت اسلامی یک معنای عمدهء سیاسی / مذهبی دارد و آن این است که در دستگاه قضایی که منبع صدور احکام اش قانون عقب افتادهء مجازات اسلامی و فتوای فقهای حکومتی باشد و تحت حکومت ولی فقیه (که خود را جانشین پیامبران و امامان می داند) اداره شود "جایی" برای وکیل نمی ماند. اصولاً وکیل در نظام قضایی ای کاربرد دارد که مبتنی بر قانونگزاری عرفی و سیستم قضایی مدرن باشد. به همین دلیل حکومت اسلامی اساساً با پدیده ای به اسم"دفاع از متهم" بیگانه است و متهم سیاسی و عقیدتی در نظر قاضی حکومت اسلامی یک "مجرم و دشمن" است که دفاع از او به منزلهء توهین به ولی فقیه بر حق زمان است. ادامهء کار وکلا در چنین نظامی تنها برای امور غیر سیاسی و پرونده های عادی کاربرد دارد. آقای خامنه ای معتقد است کسی که عقیده ای غیر از ایشان دارد "باید" مجازات شود و وکیل در این بین از دید رهبر حکومت اسلامی تنها یک "مزاحم" است که شکنجه (البته تعزیر) و حبس و احیانا اعدام دگراندیش و مخالف سیاسی / عقیدتی  را به تأخیر می اندازد. بنابراین جای تعجب ندارد که نسرین ستوده در بدترین شرایط در زندان باشد؛ محمد سیف زاده حکم طولانی حبس دریافت کند؛ و محمد مصطفایی مجبور به ترک کشور شود. در قوهء قضاییهء حکومت اسلامی یک بازجو (که ممکن است دارای عقده های جنسی هم باشد) می تواند زندگی یک فعال مدنی را تباه کند و آقای خامنه ای نیز با خشونت کلامی (با کلید واژهء «دشمن») و تحریک مذهبی (با کلید واژهء «غیرت دینی») این قبیل افراد را برای سرکوب های بعدی آماده می کند.

********************

جمعه 28 آبان 1389 ـ  19 نوامبر 2010

حق مالکیت خصوصی

به نظر می رسد بسیاری از مفاهیم و اصطلاحات سیاسی در کشور ما بعد از گذشت چند دهه حالت تقدس پیدا کرده اند و مانند پدیده های یک مذهب با آن ها برخورد می شود. هنوز بعد از این همه سال اگر کسی از سرمایه داری به مفهوم توسعه گرایانه و مدرن سازی دفاع کند فورا با حملات سخت مواجه می شود،درست مانند مذهب که اگر مثلا از شیطان دفاع کنیم با حمله مذهب گرایان رو به رو می شویم ،فرهنگ سیاسی مخرب چپ در ایران بیش از هر فرهنگ سیاسی باعث عقب ماندگی کشور ما شده چرا که با جبهه گیری متعصبانه در مقابل سرمایه و سرمایه دار و با ساختن مفهوم منفی از این مفاهیم زمینه های از بین رفتن طبقه متوسط اقتصادی فراهم ساخت و امکان شکل گیری سرمایه داری مدرن را از ایران گرفت و انقلاب صنعتی ایران را کورتاژ کرد،یکی از دلایلی که غرب را قرون وسطا و دگماتیسم بیرون آورد به رسمیت شناخته شدن حق مالکیت خصوصی بود ولی در ایران دفاع از مالکیت خصوصی و انباشت سرمایه جهت رونق بازار و اشتغال همواره با جهت گیری منفی چپ ها روبه رو شده،پوپولیسم چپ نما و رادیکال دهه 60 که ضدیت با امپریالیسم رابه یک عبادت سیاسی مبدل ساخته بود زمینه های عقب ماندگی عمیق ایران را فراهم ساخت ،دمکراسی در خلاء و با شعار رخ نخواهد داد ، بورژوازی صنعتی قطعا لازمه دمکراسی سیاسی است،چپ در جنگ با مدرنیته به یاری مرتجعین اسلامی شتافت و دمکراسی پارلمانی را پدیده ای بورژوایی و منفی معرفی کرد و با تمسخر آن فاجعه انقلاب اسلامی را تکمیل نمود ،به نظر من ایران بیش از سیاست باز و روشنفکر ذهن گرا به کارخانه دار صنعت گرا و موسسان بنگاههای تولیدی مستقل از حاکمیت نیاز دارد،این ذهنیت عقب افتاده و منفی نسبت به سرمایه دار و صاحبان صنایع و بازرگان باید از فرهنگ سیاسی ما زدوده شود وگرنه همچنان با ذهنیت های اسطوره ای و تخریبی به جایی نخواهیم رسید،کارخانه دار که نماینده اش به پارلمان برود سوسیالیست را هم به رقابت مفید سیاسی وامی دارد ،بورژوازی که باعث پدید آمدن دمکراسی شود قطعا از درغلتیدن آن به طرف دیکتاتوری هم جلوگیری می کند،ولی با ذهن گرایی و ایده آلیسم و چپ زدگی و شعار حق کارگر دادن و در عمل به ضرر کارگر کار کردن دردی از ملت ما دوا نمی شود.

********************

چهارشنبه 26 آبان 1389 ـ  17 نوامبر 2010

محتوا مهمتر از شکل نظام

در پاسخ به مطلب آقای کامران صادقی

نخست) برخلاف نظر آقای صادقی، جمهوریت مترادف با دمکراسی نیست، چرا که رژیم های بسیاری در دنیا وجود دارند که پیشوند جمهوری را یدک می کشند ولی از بدترین انواع دیکتاتوری هستند که مثال روشن آن جمهوری اسلامی ایران یا جمهوری عربی سوریه یا جمهوری کوباست. بنابراین صرف استقرار جمهوریت تضمین کننده دمکراسی نیست.

دوم) برخلاف نظر آقای صادقی، پادشاهی در کشور ما لزوماً معنای کودتا و خفقان نمی دهد. پادشاهی

می تواند تداعی کنندهء منش و روش کوروش بزرگ، صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه قاجار، مدرن سازی ایران، الغاء نظام ارباب و رعیتی یا اعطای حق رای زنان در دورهء پهلوی نیز باشد. جالب این است آقای صادقی هم مانند اکثر مخالفان نظام پادشاهی نمی تواند عصر پادشاهان و به ویژه دوره پهلوی را "نسبی و همه جانبه" ببیند و با یکسویه نگری و بی انصافی داوری سیاسی می کنند.

سوم) باز هم برخلاف نظر جناب صادقی، نظام پادشاهی پارلمانی می تواند معرف پادشاهی پارلمانی انگلستان، سوئد، نروژ، دانمارک، هلند و ژاپن باشد که جزء عمیق ترین و پردامنه ترین دمکراسی ها به شمار می آیند. معنای دیگر حرف من این است نظام پادشاهی نظام موروثی نیست، در این نوع نظام پادشاه تنها جنبه تشریفاتی و سمبلیک دارد و قدرت اصلی در اختیار نخست وزیر منتخب و پارلمان می باشد؛ یعنی نظام بر مبنای پادشاه نیست بلکه بر مبنای قدرت مردمی پارلمان است

چهارم) آقای صادقی به این امر مهم توجه ندارد که ایران یک کشور با کثرت اقوام و طوائف است و پادشاه به عنوان نماد اقوام ایرانی می تواند نمادی وحدتی مثبت و پویا از این اقوام باشد. هگل، به عنوان یکی از جدی ترین فلاسفه دنیا، ایران را قدیمی ترین امپراتوری دنیا دانسته و اگر بنا به قدمت و تاریخ هم باشد رژیم ایران به پادشاهی نزدیکتر است تا به جمهوری.

پنجم) اگر خود کامگی شاهان و برخی کمبود آزادی های سیاسی در عصر پهلوی نشانگر استبدادی بودن ذاتی نظام پادشاهی پارلمانی است پس دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران و یا اختناق موجود در کوبا هم می تواند نشانگر استبدادی بودن ذاتی نظام جمهوری باشد،که قطعا چنین استدلالی سست و سرشار از سفسطه است. من، به عنوان  یک طرفدار نظام پادشاهی پارلمانی، معتقدم آنچه برای ایران آینده مهم است "محتوای" نظام آینده است و "نوع" نظام اهمیت درجه دو را داراست؛ زیرا ممکن است تحت عنوان جمهوری خلقی و مردمی هم نظامی بدتر از جمهوری اسلامی فعلی نصیب مردم شود.

ششم) آقای صادقی در حالی از برافراشته شدن پرچم عدالت اجتماعی صحبت می کند که گویی تمام مبانی نظری عدالت اجتماعی تعریف شده است. به نظر من، یکی از مفاهیم گنگ علوم سیاسی که مداوم و به ویژه توسط نیروهای چپ ایران تبلیغ می شود عدالت اجتماعی است. سوال من این است که عدالت اجتماعی به چه معناست؟ آیا به معنای این است که تمام مردم دستمزد یکسان دریافت کنند یا هر کس به اندازه نیازش حقوق بگیرد؟ که اگر این طور باشد باعث رکود و رخوت در فضای اقتصادی خواهد شد و عین بی عدالتی هم خواهد بود و اگر معنایی غیر از این دارد جناب صادقی مرا روشن کنند. زیرا اعتقاد من این است عدالت قضایی به مراتب مهمتر از عدالت اجتماعی است و برخلاف مفهوم عدالت اجتماعی گنگ نیست و دقیقاً مشخص است که عدالت قضایی به معنی تساوی حقوقی آحاد ملت و دادگستری سالم و مستقل خواهد بود.

در پایان، من برای آقای صادقی و تمامی طرفداران جمهوری سکولار آرزوی موفقیت می کنم ولی از این دست افراد خواهش می کنم برای پیشبرد جمهوری مورد علاقه خود مبانی نظام پادشاهی پارلمانی را مخدوش جلوه ندهند.

امیدوارم در یک انتخابات آزاد تمام نیروهای سیاسی قادر باشند مرام و مسلک خود را تبلیغ کنند و به رای مردم هم احترام بگذارند.

 

********************

دوشنبه 24 آبان 1389 ـ  15 نوامبر 2010

طبقه متوسط اقتصادی پیش نیاز دمکراسی

ایران به لحاظ ذخایر انرژی از منابع گسترده ای برخوردار است؛ به همین دلیل صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی بر پایهء فروش منابع نفتی و در شکل پیشرفته تر پتروشیمی، نیازی به مالیات مردم ندارند و در متن چنین اقتصادی فضای چالش فکری و اندیشه های مطالبه محور و آزادی خواهانه مسدود می گردد و حکومت با در دست داشتن ثروت عمومی جایگاه و مقام گروه ها و افراد را بر مبنای نزدیکی یا دوری شان به قدرت شکل می دهد. به دلیل فقدان یک اقتصاد تولیدی پویا و فقدان طبقهء سرمایه دار صنعتی مستقل از دولت، طبقهء بورژوا که موتور محرک رفاه و تضعیف قدرت مطلقه در اروپا شد در ایران شکل نمی گیرد. حکومت مسئول توزیع ثروت است و هر گروه اجتماعی که نقش وسیعتری در حفظ دیکتاتوری آن داشته باشد از میزان بیشتری از منابع و ثروت جامعه برخوردار می شود، در حالی که در غرب این جایگاه بر اساس میزان "تولید" ثروت "مستقل" از حکومت تعیین می شود. مردم ایران برای ادامهء حیات کاملا وابسته به حکومت هستند، چون ثروت در اختیار حکومت است در حالی که در غرب ثروت در اختیار تولید کنندگان است. فرهنگ ایران نیز به دلایل متعدد فرد محور و استبدادی است و دولت هم به دلیل داشتن منابع "زیر زمینی" نیازی نمی بیند "به روی زمین" اهمیت دهد و در چنین فضایی "خلاقیت" و "صنعت مدرن و جهانی" و مفهوم "شهروندی" به وجود نمی آید. حکومت منشاء قدرت را مردم نمی داند زیرا این جامعه نیست که خرج دولت را می دهد بلکه این حکومت است که حقوق مردم را تقسیم می کند. خامنه ای نیازی نمی بیند در ذیل چنین فرهنگ سیاسی و اقتصادی به خواست های اجتماعی و سیاسی مردم توجه کند. الگوهای اقتصادی و تاریخی ایران ضرورتاً  شکل خاصی از حکومت را به کشور ما تحمیل کرده که دیکتاتورمنش و فاقد پایگاه اجتماعی است و حکومتی که ریشه مردمی و طبقاتی نداشته باشد به آزادی بیان و شکل گیری نهاد های مدنی اجازه ظهور و بروز نخواهد داد. ایران کماکان در تک صدایی زیست می کند زیرا ظرفیت های تاریخی، الزامات ساختاری، و عمق نهاد های مستقل از دولت آن در کمترین حد خود است و انحطاط فرهنگی اش هنوز مورد پرسش و نقد فلسفی قرار نگرفته و تحت عناوینی مانند "ملت با هوش ایران و ملت فرهیخته ایران" و مانند آن  فقط نقد درونی مان به تاخیر افتاده است. یکی از مهمترین پیش نیاز های تاسیس یک دمکراسی پایدار وجود یک "طبقهء متوسط اقتصادی" و مستقل از حاکمیت است (برخی صاحب نظران  وجود طبقهء متوسط فرهنگی را کافی می دانند که تحلیل دقیقی نیست) که متاسفانه چنین طبقه ای زیر نفوذ اقتصاد غیر تولیدی و نفتی ما هنوز به وجود نیامده است. به قول برینگتون مور، "آنجا که بورژوازی نباشد دمکراسی نیست".

********************

دوشنبه 17 آبان 1389 ـ  8 نوامبر 2010

پیروزی جمهوریخواهان زیبایی دمکراسی

فارغ از بحث های دورن حکومتی در ساختار قدرت آمریکا آنچه بسیار مهم است رعایت قواعد دمکراسی در نظام سیاسی ایالات متحد است،تنها در دمکراسی است که می توان بدون خونریزی و تشنج از اپوزیسیون به پوزیسیون مبدل شد و اقلیت هیچگاه از اکثریت شدن در قدرت سیاسی محروم نمی ماند،دمکراسی این امکان را به وجود می آورد که قدرت تعدیل شود و بازیگران سیاسی نتوانند در سپهر سیاسی یکه تازی کنند متاسفانه صاحبان قدرت در ایران همواره به مناصب سیاسی و اقتصادی خویش به مانند ارث پدری نگریسته اند و شوربختانه سران جمهوری اسلامی قدرت استبدادی خود را به خداوند و مقدسات مردم نیز گره زده اند به گمانم آنچه در روز بعد از اتنخابات کنگره آمریکا نمایان شد تنها شکست سنگین حزب دمکرات نبود بلکه بیانگر یکی از مهمترین ارزشهای دمکراسی یعنی "جا به جایی" قدرت به شکل مسالمت آمیز بود،مردم آمریکا بار دیگر نشان دادند اهل بت سازی نیستند،اوبامای افریقایی تبار لیبرال مسلک و محبوب سال 2008 با آنهمه طرفدار ظرف مدت دوسال پس از روی کار آمدن عملکردش توسط رای مردم مورد نقد جدی قرار گرفت و آمریکاییان بار دیگر به وضوح نشان دادند کیش شخصیت و فردپرستی در فرهنگ سنت های جا افتاده آمریکایی جایی ندارد و نگاه مردم و نخبگان جامعه مدنی به هیات حاکمه بستگی "توانایی مدیریتی" دارد و همین امر باعث می شود فردی مانند اوباما کاملا هم به رقبای سیاسی اش اهمیت بدهد و هم متوجه باشد جامعه و فرهنگ سیاسی آمریکایی هرگز اجازه نخواهد داد "یکه تاز" عرصه قدرت باشد،همین امر به بارزترین شکل یک دمکراسی پردامنه را برجسته می کند،در آمریکا سیاستمدار نه دیو است نه مقدس بلکه "مسئول" اداره مطلوب کشور است،کاش ما ایرانیان به آموختن این نکات همت گماریم.

********************

جمعه 14 آبان 1389 ـ  5 نوامبر 2010

منظورشان از مرگ بر آمريکا، مرگ بر دموکراسی ست

برگزاری مراسم نمایشی/ دولتی/ فرمایشی روز اشغال سفارت آمریکا در تهران و شهرستان ها و روستاها که همراه با "آورده شدن" بسیج دانش آموزی است، از یک واقعیت پرده برمی دارد و آن این است که رژیم جمهوری اسلامی نه تنها  از وقوع این حادثه عذرخواهی نمی کند و پشیمان  نیست بلکه با شدت بیشتری این مراسم پوچ را برگزار می کند. تمام کسانی که در داخل و خارج از کشور برای عادی سازی رابطه ایران و آمریکا تلاش می کنند از یک نکتهء مهم غافلند و آن اينکه جمهوری اسلامی ماهیتی یک سره متفاوت با سایر دیکتاتوری ها دارد. دیکتاتوری جمهوری اسلامی تمام مفاهیم علوم سیاسی و روابط بین الملل را مورد تمسخر قرار می دهد و زورگویی های خمینی و خامنه ای را با دین و مذهب گره می زند. آقای خامنه ای حماقت و بی تدبیری و زیر پا گذاشتن عرف دیپلماتیک دانشجویان خط امام را "شجاعت انقلابی" می نامد و از نسل جوان کنونی نیز می خواهد همین راه "اشتباه و صد در صد غلط" را ادامه دهند. بنابراین، تا زمانی که نظام "ایدئولوژیک و غیرعادی" جمهوری اسلامی در میهن ما حکومت کند آنچه جهانیان از ایران خواهند دید و شنید غوغا سالاری، بی نزاکتی و سخنان توهین آمیز و زشت خواهد بود. آقای خامنه ای امروز شخصاً سعی می کند با ایجاد حالت کینه و نفرت از آمریکا سیاست های استبدادی خود را بر ملت ایران تحمیل کند. آنچه از تلویزیون حکومتی بطور مداوم دیده می شود وارونه جلوه دادن واقعیت هاست. گمان می کنم قدرت بدون پاسخگویی و محدودیت، آقای خامنه ای و شرکایش را دچار نوعی جنون قدرت کرده که تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند وضعیت کشور را "عادی" کنند و از ایجاد نفرت و کینه و دشمنی با سایر کشورها "لذت"می برند و برای مردم ایران ناامنی، بی آبرویی و توسعه نیافتگی را به همراه دارند. این رژِیم نه تنها اصلاح ناپذیر است بلکه روز به روز بیشتر به افراط گرایی و تندخویی و دروغ گویی تمایل پیدا می کند؛ که یکی از روشن ترین نمادهای این تندروی برگزاری تظاهرات بسیار مسخره و کم رونق اما پر سرو صدای روز سیزده آبان است، اعتقاد دارم شعار مرگ بر آمریکایی که توسط جمهوری اسلامی تبلیغ می شود طلب نابودی فقط برای آمریکا نیست بلکه نشانگر نفرت و خشم این رژِیم از دمکراسی و مظاهر مدرنیته است؛ منتها به جای مرگ بر دمکراسی  سی و دو سال است سران این حکومت شعار مرگ بر آمریکا سر می دهند.

********************

چهارشنبه 12 آبان 1389 ـ  3 نوامبر 2010

فرهنگ کهنه برچسب زنی به جای انتقاد و چالش فکری

یکی از مهمترین مشکلات ما ایرانیان در همه سو، چه حکومتی چه مردم عادی و چه مخالفان حکومت، نداشتن فرهنگ انتقاد پذیری است و حتی بعضا تحت عنوان "انتقاد سازنده" سعی می شود جلوی انتقاد واقعی گرفته شود مشکلات فرهنگ سیاسی و اجتماعی را باید دقیق و روشن باز کرد تا برای رفع این آفات تلاش شود. متاسفانه بسیاری از ما ایرانیان انتقاد را به معنای دادن فحش سیاسی و برچسب های عقیدتی می دانیم و نمی توانیم "نسبی" و "منصفانه"مسائل را تحلیل کنیم و آن چه انجام می دهیم "نفی" دیگری است نه "به چالش کشیدن نظرات آن شخص". مثلاً، بسیاری از چپ های ایران مخالفان نظرات خود را "مواجب بگیر اجنبی" و"نوکران امپریالیسم"می دانند. یا مخالفین احمدی نژاد"تمام" مصائب جمهوری اسلامی را به گردن دولت او می اندازند. بسیاری از مخالفان دورهء پهلوی اگر کسی به خدمات مثبت رضا شاه و محمد رضا شاه اشاره کند فورا انگ "شاه اللهی" می زنند. طرفداران مصدق ، منتقدین عملکرد وی را "طرفدار کنسرسیوم و اجنبی پرست" می نامند. طرفداران اسلام سیاسی و حتی اسلام سنتی نیروهای سکولار را "بی دین و ایمان" و "غرب زده" (تحت تاثیر جلال آل احمد) می خوانند. و اگر کسی یا گروهی خواهان تبادل فرهنگی/ اقتصادی ایران با غرب باشد فورا با برچسب "جاده صاف کن استعمار" رو به رو می گردد. و اگر کسی اعتقاد داشت تاریخ و فرهنگ ایران ترکیبی از تاریخ ایران باستان و دورهء اسلامی است بعضاً به "تازی گرایی" متهم می شود. و اگر فرد یا گروهی خواست احیاناً روابط عادی بین ایران (حتی جمهوری اسلامی) و آمریکا برقرار کند سریع با انگ "لابی جمهوری اسلامی" او را از میدان خارج می کنند. اگر کسی آرزو داشت در ایران یک حکومت پادشاهی پارلمانی مانند بریتانیا برقرار شود متهم به "سلطنت طلبی و شاه دوستی" می شود. و اگر فرد یا گروهی از حقوق اقوام ایرانی سخن بگوید و برای یک جمهوری فدرال تلاش کند بعضاً او را "تجزیه طلب"می نامند. و اگر فرد یا گروهی از جنبش سبز اصلاح طلبان دینی حمایت نکند متهم به "جنگ طلب بودن" می شوند. و اگر کسی به نقش میر حسین موسوی در جنایت های دههء شصت اشاره کند تحت عنوان این که دارد "آب به آسیای احمدی نژاد می ریزد" وادار به سکوت می شود. پس، ملاحظه می کنیم عملاً در بسیاری از افراد و گروه ها  هنوز فرهنگ انتقاد که، به نظر من، به معنای دیدن همزمان عیب ها و حسن هاست، مفقود است و جمهوری اسلامی از این همه گسست فکری مخالفان اش نهایت بهره را می برد.