«شبکهء جهانی سکولارهای سبز» از همه معتقدان به لزوم استقرار حکومتی فرامذهبی در ايران دعوت می کند تا به اين شبکه بپيوندند. برای اطلاع بيشتر به اين سايت مراجعه کنيد: www.seculargreens.com |
|||
|
|||
دربارهء سکولاريسم | دربارهء ما | آرشيو صفحه اول | فهرست مقالات | تماس | جستجو | فيلترشکن | English Section اين نشريه دوشنبه ها، چهارشنبه ها و جمعه ها به روز می شود |
|||
پيوندها |
خبرهای شبکهء سکولارهای سبز |
مطالب شمارهء قبل | سل سوم ـ شماره 917ـ دوشنبه 26 مهر 1389 ـ 18 اکتبر 2010 |
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== =========== =========== ============= ========== ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== =========== ============= ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ===========
|
انجمن سکولارهای سبز ونکوور آغاز بکار کرد از صفحهء فيس بووک انجمن ديدار کنيد>>>
دعوت به جلسهء اعلام موجوديت، با حضور دکتر اسماعيل نوری علا در ونکوور>>>
دربارهء حملهء آقای داريوش همايون
بنا به پيشنهاد شورای هماهنگی شبکه، انجمن های حرفه ای سبز بوجود ميآيند. بزودی چند انجمن، از جمله انجمن ميراث فرهنگی و زيست محيطی سبزهای سکولار، انجمن هنرمندان سبزهای سکولار، و انجمن نويسندگان سبزهای سکولار اعلام موجوديت خواهند کرد. از متقاضيان عضويت در شبکه خواسته شده که اعلام دارند خواهان عضويت در کدام يک از اين انجمن های حرفه ای هستند.
گزارش تجليل از اسفنديار منفرد زاده
گزارش تصويری سکولارهای سبز تورنتو از تظاهرات نيويورک>>>
گزارش راديو فردا از تظاهرات نيويورک همراه گفتگو با نوری علا و آرام حسامی اما با حذف نام «سکولارهای سبز!»>>>
عکس ها و ويدئوی تظاهرات نيويورک>>>
شرکت اعضاء انجمن سکولارهای سبز روز گذشته عده ای از اعضاء انجمن سکولارهای سبز تورنتوی کانادا و دنور و واشنگتن آمريکا به نيويورک سفر کردند تا در کنار ديگر هموطنان خود و از طرف کليهء همپيوندان خود در شبکهء سکولارهای سبز ايران در تظاهرات عليه حضور احمدی نژاد در سازمان ملل شرکت کننده. آنها با پوشيدن تی شرت مخصوص شبکه و در دست پرچم و بنر انجمن و شبکه که جملهء «ما ايرانی بی تبعيض می خواهيم» بر آن نقش بسته بود، کوشيدند تا نظر رسانه های گروهی حاضر در محل را به اين نکته که احمدی نژاد نمی تواند معرف ملت ايران باشد جلب کنند.
سايت اينترنتی انجمن سکولارهای سبز تورنتو هم آغاز بکار کرد
انجمن سکولارهای سبز ايالت ويرجينيا طبق گزارش خانم ساغر کسرائی از ويرجينيا، هفتهء گذشته هشتمين انجمن سکولارهای سبز در ايالت ويرجينا در شمال شرقی آمريکا آغاز بکار کرده و بزودی نخشتين گردهمائی عمومی آن برگزار خواهد شد.
مطابق خبر واصله از شهر ونکوور کانادا، انجمن سکولارهای سبز اين شهر در روز يکشنبه 31 اکتبر، با سخنرانی دکتر اسماعيل نوری علا آغاز بکار خواهد کرد. همچنين از شهر هوستون در ايالت تکزاس آمريکا خبر داده اند که انجمن اين شهر نير در حال تأسيس است و بزودی اعلام موجوديت خواهد کرد.
اين فيلم، بکارگردانی آرمان نجم، رئيس انجمن سکولارهای سبز در برلين، هفتهء گذشته بطور همزمان در برلين و ساکرامنتو به نمايش گذاشته شد. مجری و ميزبان اين دو جلسه انجمن های سکولارهای سبز در اين شهرها بودند. روز يکشنبهء گذشته نيز به همت انجمن سکولارهای سبز تورنتو اين فيلم در اين شهر به نمايش گذاشته شد که گزارشی از اين گردهمائی را در زير می خوانيد. قرار است بزودی تاريخ نمايش اين فيلم در واشنگتن، فرزنو و ويرجينيا نيز بوسيله مسئولان انجمن های اين مراکز اعلام شود.
روز یکشنبه ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۰ ، فیلم ترور در برلین به کارگردانی آقای آرمان نجم ،که مستندی از حادثه ترور سران کرد در رستوران میکونوس برلین ،در سال 1992 توسط عوامل ترور جمهوری اسلامی انجام شده بود، در شهر تورونتو کانادا و با دعوت سکولارهای سبز تورنتو و با پشتیبانی خانه کرد تورنتو در سالن play house theater به نمایش گذارده شد. (پيوند به اصل خبر >>>)
پارسال که در اعتراضات خیابانی ملت حضور داشتم ، هر بار شعارهای با معنایی ساخته و سر داده میشد که یکی از زیباترین آنها این بود: «نظام ورشکسته، دیگه به گل نشسته». اکنون سالی از آن خیزش مردمی و انسانی گذشته است و سر آن دارم که توضیح دهم نظام خامنهایT بر خلاف رجزهایی که می خواند و آن «فتنه» که شکست خورده میداند، حال و روز بسیار ناخوشی دارد. هم اینک میان جنبش زخم خورده و پرسان و جویان ما مردم به جان آمده از نابرابری ها، و نظام ورشکسته خامنهای، هر که زودتر برخیزد برندهء پایانی پیکار، و آینده از آن اوست.>>>
امروز روند نافرجام انحصار اقتصادی در دست حکومت و نوچههایش سرنوشت رقم میزند. حکومت که تاب تحمل تحریمهای اقتصادی اخیر را ندارد، میخواهد از جمله با مالیات، چاه ویلی را پر کند که تا کنون به برکت پول نفت و معاملات انگلی مافیای اقتصادی ایران پر میشد. در نخستین گام اما با مقاومت روبرو میشود. چه کند؟ اقتصاد را برخلاف سیاست، باید تطمیع کرد و نه تهدید! این قانونی است که همه جا و همه وقت پاسخ میدهد. ولی جمهوری اسلامی چه دارد که با آن به تطمیع اقتصاد و بازار بپردازد؟!>>>
وبلاگ مذهبی «جوان با بصيرت شيعه» علت تبلیغ بر علیه ورود به مسائل یا امور سیاسی نیز ناشی از حیلهی قدرت طلبان مستکبر و حماقت برخی به اصطلاح متدین است. میگویند: وارد سیاست نشوید که کثیف و آلوده میشوید! غافل از آن که کنار کشیدن به هنگامی که انسان متدین باید در صحنه باشد، خود سیاستی بسیار کثیف و آلوده است. در واقع سیاست تسلیم، شرک، پذیرش تحقیر، استعمار، استثمار و استحمار (خر کردن) است که توسط مستکبرین شیطان پرست ترویج میگردد.>>>
سفر از جائی که هيچ چيز مجاز نبود توکا نيستانی (کارکاتوریست، برادر مانا نيستانی و از پسران منوچهر نيستانی شاعر مرحوم) از ایران رفت ... در وبلاگ شخصی اش علت رفتن اش را توضیح داده خالی از لطف و واقعیت نیست: از زندگی مجرمانه خسته شده بودم... به چند پسر و دختر طراحی درس میدادم که مجاز نبود، برای طراحی از مدل زنده استفاده میکردم که مجاز نبود، سر کلاس صحبتهايي میکردم که مجاز نبود، بجای سريالهای تلويزيون خودمان کانالهايي را تماشا ميکردم که مجاز نبود، به موسيقيای گوش میکردم که مجاز نبود، فيلم هايی را ميديدم و در خانه نگهداري ميکردم که مجاز نبود، گاهي يواشکي سري به "فيس بوق" ميزدم که مجاز نبود، در کامپيوترم کلي عکس از آدمهاي دوستداشتني و زيبا داشتم که مجاز نبود، در مهماني ها با غريبه هايی معاشرت ميکردم که مجاز نبود، همهجا با صداي بلند مي خنديدم که مجاز نبود، مواقعي که ميبايست غمگين باشم شاد بودم که مجاز نبود، مواقعي که ميبايست شاد باشم غمگين بودم که مجاز نبود، خوردن بعضي غذاها را دوست داشتم که مجاز نبود، نوشيدن نوشابه هايي را ترجيح ميدادم که مجاز نبود، کتابها و نويسندههاي مورد علاقهام هيچکدام مجاز نبود، در مجلهها و روزنامههايي کار کرده بودم که مجاز نبود، به چيزهايي فکر ميکردم که مجازنبود، آرزوهايي داشتم که مجاز نبود و... درست است که هيچوقت بابت اين همه رفتار مجرمانه مجازات نشدم اما تضميني وجود نداشت که روزي بابت تک تک آنها مورد مؤاخذه قرار نگيرم و بدتر از همه فکر اينکه هميشه در حال ارتکاب جرم هستم و بايد از دست قانون فرار کنم آزارم ميداد.>>>
از مجموعهء «در پيشگاه فرهنگ»برنامهء تلويزيونیدورهء جديد ـ برنامهء شمارهء 12بخش اولبی تفاوتی، تسليم به ديکتاتوری استشکوه ميرزادگی>>>بخش دومفرق آلترناتيو خواهی و اصلاح طلبیاسماعيل نوری علا>>>همراه با فايل کوچک صدا برای دانلود |
پيوند به دو آلبوم از عمليات
فرض کنید که این اتفاق در ایران میافتاد. ناگهان از زمین و آسمان بسیجی و سپاهی وارد کارزار میشد (مثل حادثه انفجار قطار نیشابو در سال هشتاد و دو) تا شعاع چند کیلومتری، منطقه ممنوعه اعلام میشد و خبرنگار و عکاس را بیرون میکردند. وزیر صنایع و معادن کار و زندگی را ول میکرد و میرفت در منطقه مینشست ولی هیچ اقدامی نمیتوانست کند (مانند زلزله بم و وزیر راه و ترابری وقت). از حفرهی کوچک، تعدادی قرآن، توضیح المسایل و مفاتیح میفرستادند و هر پنجشنبه شب هم به نوبت برایشان هلالی، بنی فاطمه و سخنرانی پناهیان پخش میشد. از کارگر و دستگاه حفاری هم به دلیل تحریم خبری نبود و از تیم نوابغ جوانی که ماهواره امید را هوا کردند دعوت میشد که هر روز پنج نوبت به زور آنها را به نماز ترغیب کنند و برایشان قران (مدل قرائت سر مزار) میخواندند.>>>
درست همزمان با سفر محمود احمدي نژاد به لبنان – كه توبره هاي دلار را با خود مي برد تا بتواند آن را ميان همهء كساني توزيع كند كه در تقسيم «مرگ» مشاركت داشته باشند – دنيا چشم به دوردستي دوخته بود كه انسان مي رفت تا براي بي نهايت بار نشان دهد كه به «زندگي» ارج مي گذارد و از مرگ بيزار است. همان جا كه خردمندي و هوش انسان براي زنده نگاهداشتن سي و سه معدنچي به نمايش در آمده بود: به كشور شيلي!>>>
سفر محمود احمدی نژاد به لبنان یک واقعیت تاریخی و سیاسی را کاملاً برجسته می سازد و آن اینکه جمهوری اسلامی از روز تاسیس اش تا امروز هرگز دنبال آرامش و صلح پایدار در منطقه خاورمیانه نبوده است. بوجود آمدن حزب الله در لبنان و حماس، و جهاد اسلامی در فلسطین، نقش مخرب و غیر سازندهء حکومت اسلامی را بیش از پیش نشان می دهد. نوع ادبیات سیاسی و حتی جزئیات سفر احمدی نژاد به لبنان به وضوح ثابت می کند جمهوری اسلامی هرگز یک رژیم عادی نیست و راه نفوذ در سایر کشورها را درست کردن شبکه های ترور و وحشت انتخاب کرده است. به نظر من، پس از گروگان گیری دیپلمات های آمریکایی، و نیز پس از انفجار مقر تفنگداران دریایی آمریکا در لبنان به کمک جمهوری اسلامی، غرب و به ویژه آمریکا خطر گسترش "اسلام سیاسی" و "تروریسم مبتنی بر تقدس مذهبی" را بسیار دست کم گرفتند و به صورت نرم افزاری با آن مقابله نکردند و سعی نکردند از طریق رسانه های تصویری و نهادهای مدنی با این خطر مقابله کنند؛ و اگر هم به مقابله فکر کردند عموماً شیوه هایی مبتنی بر روش های سخت افزاری مانند تهدید نظامی و یا تحریم اقتصادی را مطرح کردند. امروز، پس از سی و یک سال از روی کار آمدن وارثان سیاسی نواب صفوی، رژیم ایران به کانون تنش و ضدیت با صلح تبدیل شده و هنوز بسیاری در آمریکا و اروپا خواهان مذاکره و کوتاه آمدن در مقابل این رژِیم هستند. به نظر من، آمریکا و به ویژه اروپا به خاطر منافع اقتصادی و مبادلات تجاری "هستی" خود و نیروهای سکولار خاورمیانه را حراج کرده اند. سخنان تهدیدآمیز احمدی نژاد و لحن تند و غیر مسئولانه خامنه ای فقط ژست های سیاسی برای جهان اسلام و عوام الناس عرب نیست بلکه نشان دهندهء عمق ضدیت این حکومت با مبانی ثبات منطقه ای و توافق و همزیستی کشورها است و فقط مصرف داخلی هم ندارد بلکه برای بحران زایی دائم نیز می باشد . تا زمانی که "حکومت" جمهوری اسلامی (و نه "دولت احمدی نژاد") بر قلمرو سرزمینی ایران حاکم باشد نخواهد گذاشت میانه روی و اعتدال و آرامش به منطقهء خاورمیانه بازگردد. برخلاف نظر بسیاری، مشکل فقط احمدی نژاد و یا فقط سپاه نیست بلکه "سیستم و طرز تفکری" است که احمدی نژاد و سپاه تنها آن را متبلور می سازند.
حزب الله و حماس هم پيمان استراتيک مردم ايران نيستند نه تنها دولتها بلکه گروههای سياسی و حتی گروهها و سازمانهای مقاومت می توانند اقتدارگرا و تماميت طلب باشند. حزب الله لبنان و گروه حماس از اين قبيل هستند. هيچ نشانهای از اولويت دمکراسی و حقوق بشر در منشورها و بيانيههای اين گروهها به چشم نمی خورد و از اين جهت هيچ هدف استرتژيکی آنها را به اکثريت مردم ايران که خواهان دمکراسی هستند پيوند نمی دهد... اين دو گروه در بافت و سياق فرهنگ سياسی دنيای عرب زندگی می کنند و تمايلات ملی ايرانيان را منعکس نمی سازند؛ تا آنجا که مقامات حماس، علیرغم دريافت صدها ميليون دلار از ايران، خليج فارس را خليج ع.ر.ب.ی. می نامند (خالد مشعل، راديو فردا 15 مهر 1388)، حاکميت ايران بر جزاير سه گانه را مورد پرسش قرار می دهند، يا برای صدام مرثيه می سرايند.>>>
چرا آلترناتيو حکومت استبدادی آلترناتيوی که دور از دسترس حکومت استبدادی، در بيرون از حوزهء اقتدار آن، ساخته می شود، بدون داشتن ريشه های عميق در داخل کشور بزودی تبديل به مجمع شنگولان سرمستی می شود که تنها به دور خودشان می چرخند و اجنه را رهبری می فرمايند و گاه دچار شور انقلابی شده و گاه افسردگی سراپايشان را در بر می گيرد؛ همان وضعی که تشکلات سياسی ما تا به امروز داشته اند و به همين دليل اغلب مبدل به زوائد و حواشی تشکيلات اصلاح طلبان شده اند.>>>
شاهزاده، با دفاع از فدرالیسم تا بالا ترین مرحلهء آن، در یک موضوع کلیدی که بقیه اش را به دنبال خواهد آورد به جبههء کنگره ملیت های ایران پیوسته و تا آنجا رفته است که در مصاحبه با تلویزیون ایرانی در تورونتو نقش حکومت مرکزی را به سیاست خارجی و دفاغ و برنامه ریزی کلی اقتصادی کاهش می دهد. از سوی دیگر سکولار های آرزومند شکست جنبش سبز و جانشین شدن آن، با روی خوش نشان دادن به فدرالیسم در پی راه انداختن جبههء گسترده ای با شرکت کنگرهء ملیت ها هستند که طبعا با سکولاریسم آسوده است. هر دو لابد خیال می کنند که مردم را پشت سر چنین برنامه و شخصیت هائی گرد خواهند آورد.>>>
آپانديس اکبر گنجی و شيرين عبادی "به گزارش خبرگزاری آلمان شيرين عبادی، برنده ايرانی جايزه صلح نوبل و اکبر گنجی، روزنامهنگار ايرانی، به شيوه برگزاری مراسم اعطای جايزه «آزادی و آينده رسانهها» به کورت وسترگارد، کاريکاتوريست دانمارکی، که انتشار کاريکاتورهايش درباره پيامبر اسلام واکنش شديد مسلمانان را در پی داشت، اعتراض کردند..." «راديو فردا» امان از دست دمکراسی. صد حُسن دارد و هزار بدبختی. يکيش همين که آدم نمی داند در مقابل کسی مثل کورت وسترگارد دانمارکی چه موضعی بگيرد. بگوييم در يک کشور دمکراتيک، کاريکاتوريست آزاد است هر کس را که دلاش خواست کاريکاتور کند، يک مصيبت پيش می آيد. بگوييم نبايد بکند، يک مصيبت ديگر پيش می آيد. بعد آدم را دعوت می کنند به مجلسی که قرار است در آن به کاريکاتوريست، به خاطر آزادی بيان جايزه داده شود. حالا اين مصيبت را بايد تحمل کرد يا آن مصيبت را؟ تصميم می گيريم هيچ کدام را تحمل نکنيم و از مجلس بزنيم بيرون. چه بهانه ای بياوريم که نه به اين بر بخورَد نه به آن. می گوييم چرا به ما آمدن طرف را اطلاع نداديد. عجب گيری کرده ايم. اين بهانه ما را ياد رو در رويیِ ورزشکاران ايرانی با ورزشکاران اسرائيلی می اندازد. همين که ورزشکاران ما در مقابل ورزشکاران اسرائيلی قرار می گيرند يکی کمرش درد می گيرد، ديگری آپانديساش و هر کس به شکلی از مقابل آن ها در می رود. حالا شده است حکايت کاريکاتوريست دانمارکی. هر کس او را می بيند به انواع و اقسام بهانه ها روی اش را آن طرف می کند و می خواهد از شرّش دور بماند. البته بنده غلط کنم بخواهم با اسم مستعار رهنمود بدهم که آقای گنجی و خانم عبادی که خيلی خيلی برای هر دويشان احترام و ارزش قائلم چه بکنند يا نکنند، اما حقيقتا اين بهانه که مسئولان برگزاری مراسم اعطای جايزهی «آزادی و آينده رسانهها» نبايد آمدن طرف را پنهان می کردند و بايد به اين دو شخصيت نامی صلح و دمکراسی در ايران قبلا اطلاع می دادند و چون اين کار را نکردند آن ها هم در مراسم اعطای جايزه به نامبرده حضور به هم نرساندند کمی شبيه به درد کمر و آپانديس ورزشکاران ماست. خيلی قشنگ تر بود که اين دو شخصيت نامدار دليل محکمی برای عدم حضورشان می آوردند مثلا می گفتند کاری که اين کاريکاتوريست کرده، از مقوله نفرت پراکنی و توهين است که ما به هيچ مذهبی روا نمی داريم و هر کس به هر مذهبی توهين کند ما در مقابل او می ايستيم. ولی اين دليل محکم هم اين گير را پيش می آوَرْد که تعريف مذهب چيست و مذاهبی که نبايد به آن ها توهين شود کدام است. يک سوال بی جواب ديگر هم کماکان باقی می ماند و آن اين که اگر روزیروزگاری يک مسلمان غيرتمند، کاريکاتوريست دانمارکی را مثل فيلمساز هلندی بکشد، آقای گنجی و خانم عبادی و بنده و سرکار و ديگر آزادیخواهان و دمکراسیطلبان در مقابل اين قتل چه واکنشی نشان می دهيم؟ خوشحال می شويم؟ بد حال می شويم؟ حق را به قاتل می دهيم و می گوييم مقتول غلط کرد به مذهب توهين کرد؟ و اگر ما را به مراسم تشييع جنازه ی طرف دعوت کردند چه می کنيم؟ می رويم، نمی رويم... چه خاکی به سرمان می کنيم؟ عرض نکردم؟! دمکراسی و دمکراسیدوستیست و هزار مصيبت. کاش ناشناس بمانيم و گرفتارِ اين تصميمگيریهای دشوار نشويم. تا نظر آقای گنجی و خانم عبادی چه باشد.
|
عکس از رضا دقتی>>> غروب مرضیه در «صبح روشناییها...» مرضیه، امروز صبح، دوشنبه هجدهم اکتبر، در حومهء پاریس به خاک سپرده میشود... در پی انقلاب اسلامی در ایران که پس از آن، زنان از خواندن بازداشته شدند، مرضیه در ایران ماند و سکوت پیشه کرد... دشواری های زندگی در ایران برای هنرمند سرشناسی چون او، عموم ایرانیان را از شنیدن صدای او محروم کرد و زندگی را برای خود او، پُر اضطراب. خود گفته است: «من پانزده سال خاموش بودم و در آن دهکدهء کوچک در شمال تهران که زندگی می کردم، شبها می آمدم و در صحرا برای ماه، ستاره، آسمان و رودخانه ی کوچکی که از کنار دهکده رد می شد، می ایستادم و ساعت ها برای آنها و برای مردم دهکده، یواشکی می خواندم...» سکوت پانزده ساله مرضیه اما در سال 1994 مرزها را درنوردید و از نو به گوش ایرانیان رسید. این بار اما مرضیه، با مرضیهی خاطرانگیز سالهای پیش از انقلاب، تفاوتی بسیار داشت...>>>
اين حرف درست است، آنها نمي ميرند. ولي تا وقتي هم هستند در ظلمت و تاريكي و نااميدي و فراموشي و بي اعتنايي زندگي مي كنند. مرضيه اولين خوانندهء زن برنامهء گلها بود. پانزده سال خانه نشين شد و صداي سحر انگيزش از حنجره اش بيرون نيامد؛ نعمتي كه كه خداوند در نهاد ايشان قرار داده بود. مگر چند خواننده مثل قمرالملوك و مرضيه هست؟ گلپا بيست و پنج سال اجازه نداشت آواز بخواند. بعد از بيست و پنج سال بايد در كشورهاي بيگانه بخواند! بيست و پنج سال حنجرهء طلايي اش كجا بود؟ ايرج به زندان رفت. جليل شهناز مريض در گوشهء خانه اي افتاده كه از خودش نيست. پايور ده سال از مريضي رنج مي برد و حتي يك پرستار نداشت. در ملاقاتي كه با خداوندگار ني، "استاد حسن كسايي" داشتم، بسيار شكوه مي كرد و مي گفت هنرمنداني كه ساليان سال براي سرفراز نگه داشتن نام اين سرزمين زحمت كشيده اند و خون دل خورده اند، حتي يك حقوق بازنشستگي و بيمه ندارند. من دل خيلي پري دارم و اينجا مجال صحبت نيست. چرا اسطوره هاي هنر ايران بايد در غربت زندگي كنند و در غربت بميرند؟ نسل جوان ما كداميك از اين ستاره ها را ميشناسند؟ مگر چند تن ديگر از كاروان موسيقي ايران باقي مانده اند؟ فرهنگ شريف، ظريف، لطفي، گلپا... يك نفر به من جواب بدهد و مرا متقاعد كند.
يک سند ماندگار از شرافت و پايداری از متن کيفرخواست دادستان: آقای طبرزدی در مصاحبه با نشریه تلاطم که در وبلاگ وی منتشر شده است، اظهار می دارد : «من این را دریافته ام که رژیم از آدم های استوار واهمه دارد و فقط به دنبال این است که آدم های ضعیف را بازداشت کند و از اعتراف آنها علیه جنبش استفاده نماید. پس باید قوی بود، باید دانست که انفرادی و شکنجه عمر طولانی ندارد. پس نباید واهمه داشت. باید شکیبا بود. رهبران جنبش نیز نباید از ترس بازداشت کوتاه بیایند. جنبش به زنان و مردان استوار نیاز دارد که در بزنگاه از اهداف آن پشتیبانی کنند.»>>>
آقای محمد رضا خاتمی وای به حال شما در خبرها، نامه سرگشاده آقای محمد رضا خاتمی (برادر آقای رئیس جمهور سابق) خطاب به آقای شیخ حسن نصراله را خواندم. ناخودآگاه تصورم بر این بود که با توجه به شعار جبهه مشارکت ـ "ایران برای همه ایرانیان" ـ این نامهء سرگشاده اگر به مردم ایران نوشته نمی شد – که تاکنون هم نوشته نشده و نخواهد شد – حداقل می توانست به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد و یا حتی به عنوان یک مقام بین المللی نگاشته شود. نمی دانم مردم ایران و یا اکثریت ایرانی ها هم همین گونه می اندیشند یا خیر ولی به جرئت باور من بر این است که تظلم به شیخ حسن نصرالله در امروز ایران مصداق "از ترس عقرب جراره به مار غاشيه پناه مي برد" است.>>>
بازار آشفتهی دین و کلید داران بخیل بهشتدر جامعهای که دربانانی ترشرو و خشن کلید دار بهشت و جهنم مردم هستند و آسمان را به زمین هبوط می دهند تا روزهای بیشتری حکومت کنند نه تنها بی دینی پر هزینه است بلکه هر نوع دینداری قلبی و صادقانه نیز پر هزینه می شود. البته حکومت تنها به وفاداران ظاهرا دیندار خود پاداش می دهد و دینداری ابزاری برای تبلیغات سیاسی و مشروعیت بخشیدن به خود در برابر مردم است. این موضوع از چشم مردم پنهان نمی ماند و دخالت دولت در بازار دین عرضه و تقاضای عادی دین را دچار اختلال می کند. بدین ترتیب به تدریج دولت بازار دین را به طور کامل به انحصار خویش در می آورد و تنها در بخش زیرزمینی بازار دین، کنشگرانی باقی خواهد ماند. دولت هر گونه فعالیت در بخش زیر زمینی بازار دین را نیز آن چنان پر هزینه می سازد که تنها افرادی معدود در آن بخش باقی می مانند و عطای دین و دینداری را به لقایش می بخشند.>>>
فريادهای اين دو ستارهء روشنفکری ايران بصورت مصاحبه ها و سخنرانی ها، در اعتراض به اهدای جايزه ای به يک کاريکاتوريست دانمارکی است، جايزه ای که هر سال در کشور آلمان داده می شود به شخصی که برای آزادی بيان گام مثبتی برداشته، و اين جايزه را امسال به کورت وسترگارد دادند و اين خشم روشنفکران و رهبران جنبش سبز ما را برانگيخته و شاهگل منطق اين مخالفت ها هم همين اصرار برای تعيين کردن حد و مرز آزادی بيان است. برای من که در بالا شرح مصيبت ام را آوردم، اين عبارت، عبارت عجيبی ست که آزادی بيان حد و مرز خودش را داشته باشد! کدام حد و کدام مرز؟>>>
در جستجوی تعاریف تازه ای برای رمان و علوم انسانی و طلبه! راه حل “اسلامگرای عزیز ما” در موارد شکست چیست؟ پذیرش اشتباه و اذعان صادقانه به شکست؟ اصلاح قوانین، منطبق بر خرد و تجربهی مشترکِ بشری؟ تغییر رویکردهای تبعیض آمیز و عادلانه کردن روندهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی؟ استمداد طلبیدن از همهء ظرفیت ملی برای همکاری و حل بحرانها؟ و، احیاناً، گوش فرادادن به نصایح دلسوزانه و خیرخواهانه؟.. ابداً. چون “انسان انقلابی” و “نگرهی حکومت دینی” (یا، اصطلاحاً، حکومتِ دینداران) که اشتباه نمیکند و شکست نمیخورد! بنا بر این (پس از مدتها تحریف یا تخفیف یا دستکاری یا انکار شاخصها) بهترین راه را در “تغییر تعریفها” (شاخصها و ملاکها) میبیند. چون اگر «تعریفهای استاندارد» حاکم بوده و در نتیجه، “تبیین کنندهی شکست یا ناکامی” باشند، آشکار است که او شکست خورده است!>>>
بزرگ ترين بلایی که «اسلام سیاسی» بر سر مفاهیم بلند حقیقی میآورد، دستبرد و تغییر شکل دادنِ آنها به سودِ خود است. همانطور که به مرحمت انقلاب، شهادت، که «رسیدن به مقام شهود» بود، به «خون فروشی» (از جنس سامورایی گونهاش البته) تبدیل شد. اما مهمتر از این، واژهی «مستضعف» بود، که تا سرحدِ «یک طیف چارچوبدار از جامعه» تنزل پیدا کرد. تا جاییکه اقتصاددانها هم توانستند از آن به عنوان یک «دهک» یاد کنند. بعد از انقلاب، مستضعفین معادل «پابرهنگان» در نظر گرفته شد. کسانیکه «سهمی از پول نفت نداشتند» (بهشان نمیرسید یا رسانده نمیشد). این مفهوم مستضعف؛ همان است که قرآن وعده داده زمین به آنها به ارث خواهد رسید. این مستضعفین چه کسانی هستند که قرار است بیهیچ مقاومتی، و بدون درنظرگرفتن دین و ایمان و مسلک و عقیدهشان؛ زمین دو دستی تحویلشان شود؟ خدا، یا بشریت؛ چه طلبی از اینها (یا بدیهیبهشان) دارد؟ امروزه تا این واژهی «مستضعفین» شنیده میشود؛ بهطور ناخودآگاه، مشتی ژنده پوش و احیاناً بیفرهنگ به ذهن انسان متبادر میشود. آیا واقعاً همین است؟! دولت چین در عرض چهار دهه؛ جمعیتی معادلِ «سه برابر جمعیت کل ایران» را «از محدودهی فقر مطلق» بالا کشیده و «به ردهی متوسط» رسانده. اگر بر فرض نزدیک به محال، روزی چنین اتفاقی در جامعهی اسلامی رخ دهد و اکثریت به سطح رفاهِ متوسط و متوسط رو به بالا برسند؛ معنیاش این است که دیگر مستضعفی در کار نیست؟! چند وقت پیش؛ به طور تصادفی به سایتی برخوردم که اخبار را از منظر طیف فکری خاصی از جامعه منتشر میکند. اسم سایتشان را هم گذاشته اند: «تریبون مستضعفین»! اما واقعیت این است که «مستضعف» کسی نیست که «توان مالی ندارد» یا «زبانش لکنت دارد» یا «چشمش درست نمیبیند» و امثالهم. بلکه مستضعف کسیست که «نظام ناعادلانه»، فرصت حرفزدن، ابراز وجود و عقیده، شکوفایی و مشارکت به او نمیدهد. درواقع؛ «مستضعف کسیست که تریبون ندارد». جمعی که بیهیچ نگرانی، به انتشار عقایدشان میپردازند (که حقشان هم هست) و اغلب هزینهی این عقیدهپراکنیها هم از جیب خودشان پرداخت نمیشود؛ چه جور مستضعفی هستند دیگر؟ مثل اینکه بگوییم: «روزه داری در حال نوشیدن آب...». جمع نقیضین نیست؟ از مستضعفهای فعلی، من و امثال من هستیم که جرئت نداریم اسم واقعیمان را پای نوشتهمان درج کنیم! و از ما مستضعفتر؛ آنهایی که حتی با اسم مستعار هم جرئتِ حرفزدن ندارند. آنهایی که از خود گفتارها، نوشتارها و معارفی را بروز دادند و به مجازاتهای متنوع دچار شدند هم، بماند. نظامی که خود «مستضعفساز» است و به استضعافشان غلظت میبخشد؛ قطعاً نمیتواند پرچم عدالتطلبی را بهدست کسی بدهد که قرار است زمین را از آنِ مستضعفین کند. «مهدی» قرار است در خیبری را از جا بکند که جلوی «به استضعاف کشیده شدهها» قرار دادهاند تا دنیا با تمام ابعادش، مختص «خواص داخل قلعه» باقی بماند. یکی لطفاً به اینها بگوید اگر کارش را نمیتوانید آسانتر کنید؛ لاقل پشت در، خندق نکنید!
سکوت يورگن هابرماس يا عدم اطلاع آرامش دوستدار؟توضيحی از اکبر گنجی
آیا در 28 مرداد نهضت ملی شکست خورد؟ کودتا ها علیه دولت ها برای سرنگون ساختن آنها و به قدرت رسانیدن قدرتی دیگر نیز از پدیده هایی هستند که مفاهیم شکست و پیروزی در آنها از اعتبار بر خوردار نیستند: وقتی پینوشه به کمک آمریکا، دولت سوسیال دمکرات و مترقی آلینده در شیلی را با کودتا نظامی از کار برکنار می کند و آلینده و طرفداران او را می کشد، این امر جنبهء شکست دولت قانونی شیلی و نظریات فلسفی و اجتماعی آلینده را ندارد. همین موضوع، به شکل دیگری، برای ما ایرانیان در حکومت ملی مصدق در کودتای 28 مرداد 1332 پیش می آید؛ قوای نظامی، به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و انگلیس، حکومت مردمی، مشروع و قانونی مصدق را ساقط می کنند و او و طرفدارن او را به زندان می اندازند، و قدرت سیاسی نامشروع و غیرقانونی سرلشکر زاهدی را جایگزین آن میکنند. آیا در چنین حالتی می توان گفت نهضت ملی ایران شکست خورده است؟>>>
چرا به زهرا رهنورد اعتماد نمی کنم اخیراً، خانم رهنورد با انتشار مطالبی ادعا کرده که همراه مردم داد مظلومیت سر می دهد. به نظر من، خانم رهنورد به چند دلیل در این مسیر صداقت ندارد. اول) چگونه است که خانم رهنورد تا قبل از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری دهم کوچکترین اشاره ای به مشکلات مردم و تبعیض و نا عدالتی در جمهوری اسلامی نداشت و همه چیز را متناسب و معقول می دانست؟ دوم) خانم رهنورد حاضر نیست کوچکترین مخالفتی با نظریات خمینی یا اسلام سیاسی را در سایت خود درج کند. برای نمونه، خود من در پاسخ به نامهء ایشان به علی لاریجانی، در باب مسائل لایحهء حمایت از خانواده، در یک کامنت و خیلی ملایم به نظرات فقه سیاسی خمینی انتقاد کردم ولی متاسفانه شاهد بودم خانم رهنورد حاضر نشده این انتقاد ملایم را درج کند. سوم) خانم رهنورد در حالی از حقوق ملت و حق زنان داد سخن سر می دهد که هنوز آبشخور فکری اش نظرات مغشوش علی شریعتی و طرفداران اسلام ایدئولوژیک است چگونه می توان با اعتقاد "کامل"به متن قرآن و سنت محمد پیامبر اسلام و با شیفتگی نسبت به فقه و اصول از "حق زن" و"حق انسان" سخن گفت. چهارم) خانم رهنورد تا این لحظه هیچ اشاره ای به کیفیت زمامداری روح الله خمینی نکرده و مرتب از سرکوب و خفقان در "دولت احمدی نژاد" سخن می گوید که نشان از بی صداقتی ایشان دارد. خانم رهنورد چطور نمی تواند درک کند که پایهء ظلم و سرکوب و شکنجه و ترور مخالف در دورهء خمینی بنا نهاده شد؟ از نظر خانم رهنورد خمینی هنوز نباید نقد شود و عملکردش زیر سایه بماند،خانم رهنورد در این زمینه از "تکنیک انتقاد زیاد از احمدی نژاد"بهره می گیرد و تمام ظلم و اجحاف به ملت ایران و ناراضیان سیاسی را محدود به "چند سال اخیر" می کند.
خبر مهم ـ ناسای اسلامی ـ کار آموزی حميد رضا رحيمی فدوی از دریافت این خبر میمنت اثر از خبرگزاری وابستهء مهر، گل از گلش شکفت که جمهوی شکوهمند اسلامی ما بنا دارد تا سال 1399، فضانورد به فضا بفرستد. مطلب، بنظر کاملاً منطقی می رسد زیرا حضرات آیات عظام و حجج اسلام، کثرالله امثالهم، ایران را بقول عوام alreadyآباد و مدیریت جهان را که قابلی ندارد، قبضه، و اینک جز اعزام فضا نورد انتحاری به فضا، که تازه آن هم "حق مسلم ماست"، کار دیگری ندارند. فدوی ضمن عرض تبریک و تهنیت به حضور حضرت امام غایب، حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا روحی فداه، در این ارتباط، البته چن فقره نگرانی جزئی نیز دارد...>>>
|
© 2010 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |