|
||||||
پيوندها | مطالب شمارهء قبل | سال چهارم ـ شماره 975 ـ چهارشنبه 11 اسفند 1389 ـ 2 مارچ 2011 | ||||
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== =========== نژادپرستی و تبعيض (حاوی پيوندها) =========== ============= ========== ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== ============= ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== ===========
تقاضای کمک حسن داعی از مردم(پيام ويدئوئی)>>>
|
سکولاریزم و زمامداری بازخواست پذیر
>>>
>>>
چاپ واشنگتن (فايل پی.دی.اف)>>>
20 بهمن 1389 مذاکرات هيئت اعزامی شورای هماهنگی شبکه با شخصيت های سياسی در زمينهء فراهم کردن مقدمات تشکيل کنگرهء ملی ايرانيان آغاز شد تفصيل اين خبر بزودی منتشر خواهد شد
شبکهء جهانی سکولارهای سبز ایران
گزارش انتخابات داخلی شورای هماهنگی شبکهء سکولارهای سبز>>>
اسماعيل نوری علا سکولار سبز چه کسی است؟
ويدئو، فايل کوچک صدا
مراحل نظری وعملی آلترناتيوسازی (ويدئو)
کتاب سبز قذافی، تو زرد از آب درآمد در سيستم مورد نظر قذافی، شرکت های کوچک به شکل خصوصی اداره میشد و در مقابل، دولت بر کمپانی های بزرگ نظارت داشت. قذافی در کتاب سبز طوری وانمود کرده که میخواهد دموکراسی واقعی را به مردم معرفی کند، لذا تمام مظاهر دموکراسی امروزی را به باد انتقاد گرفته و می گويد: «رياست جمهوری که به اساس رای گيری پنجاه و يک درصد انتخاب میگردد، ديکتاتوری است، چرا که اين رئيس جمهور را چهل و نه در صد مردم قبول ندارند، پس حاکميت مردم متحقق نمی شود». او شورای ملی و پارلمان را نيز دماغ در نمی آورَد و میگويد با شورای ملی و پارلمان، حاکميت از مردم نشده، بلکه عده ای که به پارلمان راه میيابند، آنرا تصاحب میکنند. >>>
میزان، توپولوف است! ـ و پنج قطعهء ديگر... یکی از تخصص های بی چون و چرای برادران، کثرالله امثالهم، طرح مسائل مُستبعد است. در این ارتباط، فدوی نیاز چندانی به ذکر مثال های متعدد ندارد و تورقی کوتاه در رساله های حضرات آیات عظام، از کافی تا خمینی(ل)، شمار مبسوطی از این دست استبعاد را، که حتا در کُرات دیگر نیز رخ نمی دهد، به آسانی بدست داده و فهم خوانندگان را، شدیداً بالا می برد! نمونهء تازه تر اگر بخواهید، فدوی دنده اش نرم، چشم اش کور، مورد زیر را که تازه خیلی هم مجلسی ست (یعنی قابل ذکر یا نقل!- م)، لامحاله تقدیم می کند: «آيت الله العظمي مکارم شيرازي گفت: به گردن داشتن صليب در نماز و غير نماز حرام است!» >>>
سروش ِ دولتِ دین بوده ای و توبه گری کنون برو به جدایی ِ دولت و دین کوش سحر ز هاتف غیبش نمی رسد سخنی خوشا وجود ِ پُر از آتش و لب ِ خاموش (بقيه>>>)
سروش لوتر اسلام پروتستانيزه است من می خوام به شما وابسته های سیاسی فراماسونری مارکسیست روسی درجه بدم ، اما نمیشه ، یک روز اخبار روز از همه حرامزاده تر میشه ، روز دیگه خودنویس ، روز بعد زمانه روز بعد ..... حالا یک «ممبینی ِ» اتحاد جمهوری خواه پوتینیست استالینیست پیدا شده به همهء شما « سبزها@جیمیل دات کام» سور زده در کلکی. این بابا که دیده قذافی بد جوری گیر افتاده، کاسترو پیر کفتار ریده به الک از ترس کون گهی اشتراکی ش از قذافی حمایت کرده، مش چاوز هم گفته در لیبی جنگ داخلیه ( بین قذافی و مزدورانی که از کوبا و صربستان و ونزوئلا میاره و ملت بد بخت اسیر )، اورتگای قهرمان حقوق بشر فدایی ها (خاک بر سر هودار جمهوری اسلامی) هم از قذافی حمایت کرده ، روسیه به ایران گفته اورانیوم را بکش بیرون که خیلی اوضاع قذافی خیطه، آمده از دست بالا، خیلی بالا، یقهء دکتر سروش را گرفته! ها ها ها؟ کاسترو + قذافی + چاوز + پوتین + توده ای ها + فدائی ها + نوری علا و بچه مرشد هاش = عبدالکریم سروش؟ بابا اين سروش یک بار حال طبری را گرفت، شما چقدر عقده دارین؟ درد شما با این چیز ها درمون نمیشه. دیکتاتور ها باید بروند؛ چه روسی، چه آمریکایی چه اسلامی. دین اما می ماند، دینی که در حکومت نباشد. بله، سروش لوتر اسلام پروتستانيزه است و اسلام واقعی را زنده نگه خواهد داشت. مثل ترکیه. شما از اندیشهء او در هراسید. وگرنه چرا به افکار و حرف های موسوی و مطهری و رفسنجانی و علی لاریجانی و ولایت فقیه سبز قذافی و .... حساسیت ندارید؟
|
آقایان سروش و گنجی و دوستان همراه و همفکرشان با آن که مدعی «تحول» و «تغییر» در اندیشه و باورهای گذشتهء خود هستند، با آن که هر کدام سالهاست که در کشورهای آزاد و پیشرفته دنیا زندگی میکنند، و با آن که از قول دهها فیلسوف و متفکر و جامعهشناس بینالمللی مسایل جاری مملکت را تفسیر و تبیین میکنند، هنوز و اکنون نیز، که سی و دو سال از برپایی یک چنین حکومت ستمگر، ننگین، فاجعهآمیز و سراسر جهل و جنون میگذرد، بین «خودشان» و «دیگران» خط قرمز میکشند و مخالفت و دعوای «خودشان» با رژیم اسلامی را متفاوت از مخالفت و دعوای «دیگران» با آن مینمایند و همچنان اصرار میورزند که مشکل رژیم اسلامی در «سلطانی بودن» و «فقیه سالاری» آن است و به محض این که کلک «رهبر معظم» و «ولی فقیه عالیقدر» کنده شود، همین بساط چیده (و اکنون بر هم ریخته) را میتوان نظم و ترتیب داد و جمهوری مبتنی بر «شریعت نو شده» اسلام را، با مدد گرفتن از «دموکراسی اسلامی»، بازسازی کرد!>>>
کلان در تاریخ ایران دخالت دین در دولت و دولت در دین و عدم جدایی این دو از هم، بویژه در یکصد سال اخیر، یعنی از انقلاب مشروطیت به این سو، صدمات سهمگین و غیر قابل جبرانی به حقوق مردم ایران وارد آورده است. وانگهی در سی سال اخیر که حاکمیت دین و مذهب شیعه بر ایران فرمان می راند، رژیم جمهوریِ اسلامی به معنای واقعی کلمه تسمه از گرده ملت ما کشیده است. امروز بیش از هر زمان دیگر ضرورت دارد که نه تنها تمامی مردم بطور یک صدا خواستار جدائی دین و دولت شوند و برای استقرار آن مسأعدت کنند، بلکه همینطور باید در امر ایجاد روابط و ضوابط لازم برای لأیسیته (سکولاريسم) که مقوله ای فرا تر از مفهوم جدایی دین و دولت است غافل نمانند و کوشش برای بدست آوردن آن را در سر لوحه مبارزات خود قرار دهند. >>>
اجرای بی کم و کاست قانون اساسی، شما در آن ویرایش نخست چنین ارزریابی کرده بودید که هرآینه زمامداران جمهوری اسلامی به اجرای بی کم و کاست (بی تنازل) قانون اساسی تن در دهند و یا رفتار چیره در دوران ده سالهء نخست انقلاب را در پیش گیرند، راه برای دستیابی به دموکراسی و حقوق بشر در ایران هموار خواهد گردید. ما با این امید خواندن «ویراست دوم» را آغاز کردیم که شما با ارزیابی از یک سال و هشت ماه گذشته، اینک از آن داوری عبور کرده و چشم انداز دیگری را به رهروان جنبش سبز بشارت دهید. شوربختا که خواندن «ویراست دوم»، آب سردی بود بر امید ما و بی گمان بر امید بسیاری دیگر از ایرانیانی که با دست خالی، و از جمله در پاسخ به دعوت شما، در روزهای گذشته به خیابان ها بازگشتند و خواهان رفتن آقای سید علی خامنه ای و برچیدن نظام ولایت فقیه شدند.>>>
بی آن که از کیسه خلیفه ببخشم، کاری به این امر ندارم که این آقایان و یارانشان، سی سال، بخشی از رژیم اسلامی بودند و آنقدر محبوب نظام، که به مقام نامزدی ریاست جمهوری نیز رسیدند. با مقایسه آنان با شخصیت های مؤثری مثلن آکینو در فلیپین، که با رژیم دیکتاتوری مارکوس همکاری می کرد، و سرانجام عامل اصلی براندازی و فروپاشی رژیم او شد، خودم را در پذیرفتنشان به عنوان کسانی که پس از انحلال رژیم اسلامی، می توانند خود را کاندیدای ریاست جمهوری کنند، قانع می کنم. اما مشکل من ( و فکر می کنم مشکل کسانی که نمی توانند از آنان حمایت کنند) با مواضع سیاسی این آقایان است. >>>
قابل درك است كه ايراني هاي بسياري از جمهوري اسلامي متنفرند؛ به سربازان پياده و سواره ي امروز يا ديروزش اعتماد ندارند؛ از قانون اساسي آن بيزارند و رد پاي بسياري از فجايع ديروز و امروز را در بندهاي مختلف اين ميراث نامبارك مي بينند؛ قابل درك است كه انبوهي از ايرانيان، قانون را در اين زندان بزرگ، توري مي دانند كه براي شكار شهربندان پهن شده است و از اين رو تغيير قانون اساسي را از الويت هاي هرگونه تغيير معناداري در اين رژيم مي دانند؛ حتا قابل درك است كه بسياري از ايراني ها عطاي اسلام را به لقايش بخشيده اند و دسته دسته از اسلام – يا دست كم از اسلام جمهوري اسلامي – كوچيده اند؛ با اين وجود بايد بين "امر معقول" و "امر عقلاني" تفاوت گذاشت! >>>
دورهی تماميتخواهان به سر رسيده و حال دور، دورِ مصلحت طلبان است. هنوز ما نمیدانيم که مسيری را که آنان پس از ورشکستگی حيثيتی تماميتگرايان در آن پا نهادهاند، بازگشتپذير است يا نه. از همين رو نمیتوان مطمئن بود که رژيمی که احياناً آنان برپا کنند − و در آغاز برپايی آن لابد وعده میدهند که ديگر داستان آن برادران دينی خود را تکرار نخواهند کرد − سرپل تماميتخواهی نخواهد شد. دموکراسی بايستی بتواند از خود دفاع کند. يک شرط آن اين است که راهی قانونی برای تعرض به خود نگشايد. بدين جهت هدف دموکراسیخواهان بايد اين باشد که در قانون اساسی، جدايی نهاد دين و دولت به شکل روشنی تقرير و تثبيت شود. >>>
شنبه شب بيست و دوم بهمن 1389 نشستی با عنوان "گذار از جمهوری اسلامی و جدایی دین و دولت در ایران" توسط جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران در پاریس برگزار شد. در این نشست آقای ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران، سخنرانی کوتاهی داشت. >>>
|
زندانیان حشمتیه و حقوق بشری شان برای یک باورمند به حقوق بشر فرقی نمی کند که زندانی سياسی از کدام طایفه است، چه مذهب و مرامی دارد، اصلاً مذهب دارد یا ندارد، چپ است یا راست، ترک است یا فارس، و اصلاً ایرانی است یا آفریقایی و یا هر کجایی از سیاره ی زمین. چرا که اهمیت این زندانی و تفاوت اش با زندانیان عادی در آن است که جرم او انتقاد از، و اعتراض به یک بی عدالتی اجتماعی، به یک حق کشی، و به یک دیکتاتوری است. جرم او این است که برای حق و حقوق دیگران مبارزه می کند. حال ممکن است که حتی این حق و حقوق با حق و حقوقی که من یا شما می شناسیم متفاوت باشد یا درک این شخص از بی عدالتی یا حق کشی با درک ما یکی نباشد؛ یا اهداف و سیاست هایی که او دنبال می کند متضاد با ما باشد. اما همین ایستادگی در برابر بیدادگری، و در چنگ او اسیر شدن، و مهمتر از همه نقض شدن حقوق انسانی اش در اين اسارت، برای یک باورمند به حقوق بشر دلایل کافی پشتیبانی از او را فراهم می کند. >>>
من به تابستان سال شصت بازگشتم. دوران طلایی خمینی (!) بود و موسوی نخست وزیرش و کروبی رئیس بنیاد مستضعفان و من در زندان بودم. عارف برادرم در تظاهرات مسالمت آمیز سی خرداد شهید شده بود. محمود همسرم را دستگیر کرده و از شدت شکنجه بر روی برانکارد برای تیرباران برده بودند. در حالی که خانواده ام مراسم ترحیم برادرم را در خانه برگزار می کردند و عزادار بودند پاسداران به خانهء ما حمله کرده بودند و پدر و مادر و همه خانواده فراری شده بودند. >>>
كتاب ِ گفتگو با مارگارت ميچرليش از مقدمهء مترجم: مارگارت ميچرليش كه چند ماه ديگر 94 ساله مي شود، اكنون به سبب آسيب ستون فقراتش خانه نشين شده ولي كماكان حاضرالذهن، روشن بين و موشكاف، با حافظه اي حيرت انگيز و دقت نظر و هوشي سرشار، چون ضمير خردمند و روح شجاع جنبش زنان حضور دارد. از همه سو مورد احترام فزاينده جامعه است و باران جوايز گوناگون فرهنگي و... براي بزرگ بانوي جنبش روشنگري آلمان سر ايستادن ندارد. آثارش مرتب ناياب و بازچاپ مي شوند... يكي از معروفترين مصاحبه هاي تفصيلي و بلند مارگارت ميچرليش، همين كتابی ست كه برگردان فارسي آن را مي بينييد: «آيندهء نقش از زنان دارد» (1987). اين كار اولين بار 11 سال پيش ترجمه، چاپ و منتشر شد و اكنون آن را، پس از بازخواني و تصحيحات لازم، با روي جلد - صفحه بندي تازه و افزودن مقدمه و فهرست مهمترين آثارش، به صورت فايل رايگان پ.د.اف، به زنان كوشنده در پيكار آزادي ايران تقديم مي كنم.>>>
پرش با مانع!
تظاهرات مداوم و روزانه تا پیروزی جمهوری اسلامی بمراتب از رژیم های تونس و مصر آسیب پذیر تر است. این آسیب پذیری رژیم را مبارزان کرد و بلوچ به اثبات رسانده اند. جمهوری اسلامی در شهر، کوه، جاده ها و حتی در پادگان های خود از دست بلوچ و کرد صدمه دیده است. بنا بر این، نظام جمهوری اسلامی به اندازه معمر قزافی نیرومند نیست. کافی است مردم ایران تصمیم بگیرند که بمدت مثلا یک ماه بطور مکرر و مداوم در سر تا سر ایران به مبارزه با هدف پیروزی دست بزنند؛ آن گاه خواهیم دید که نیروهای مسلح در مدت کوتاهی دوچار انحلال و تفرقه خواهند شد. فقط لازم است که ماموران اطمینان حاصل کنند که مردم تا پیروزی کامل مقاومت می نمایند.>>>
اگر معترضان عموماً بر خلاف شعارها و تلاش های اصلاح طلبان شعارهای ساختار شکنانه می دهند، پس چرا نباید سریعاً ساز و کارهای مناسب خود را به وجود بیاورند؟ اگر مثلاً جوانان مصر جنبش 6 آپریل را به وجود آوردند و قادر به دادن فراخوان های اعتراضات و تجمعات ضد استبدادی با استفاده از شبکه های مجازی و شبکه های واقعی شدند و سرانجام هم مبارک را سرنگون کردند، چرا جوانان و جنبش ما با وجود سابقه و تجربه بیشتر نتواند فراخوان دهندگان و شبکه های مستقل خود را برای پیشبرد مبارزه هم اکنون جاری خود بوجود آورند؟ بی شک بلوغ جنبش در گرو عبور به این مرحله است.>>>
دستگیری موسوی و کروبی؛ تلنگری به شیفتگان سبز این دستگیری آزمون خوبی برای نمایش اقتدار واقعی جنبش و طرح درست مسائل جنبش است و همچنین شرایط مناسبی را برای پریدن خواب خوش شیفتگان سران سبز فراهم کرده است تا بدانند پشت سر سپر حفاظتی یک جناح حکومت ایستادن و بازی کردن با مهره های حاکمیت (حالا گیریم مردان خوب خدا!) هم حدی دارد (حتا با توجه به همه ی نظرات مختلف درباره ی رفرمیسم و معنا و نقش رفرم) و نمی توان با توسل به یک جناح جمهوری اسلامی جنبش اجتماعی واقعی را به پیروزی رساند. دل خوش کردن به بیانیه ها و نامه های مزین به آیه و حدیث نتیجه اش تا کنون این بوده که یک روز رفسنجانی همراه سبز است و روز دیگر خائن سبز! سطحی گرایی سیاسی سبزها، قضاوت و تحلیل سیاسی را به مبتذل ترین اشکال خودش کشانده و این همه تحت لوای خیال خوش ضربه ناپذیری سران سبز اتفاق افتاده است.>>> ماشاءالله اسم این منشور را یک کامیون هم نمی کشد، محتوایش که جای خود دارد. حالا ما که می خواهیم خاله جانمان را به خیابان بکشیم، این منشور را چگونه باید برای او موشکافی نماییم؟ نه که ما با موفقیت فاز "رای من کو؟" را پشت سر گذاشتیم و رای مان را پس گرفتیم و جنبش را قدم به قدم به سمت سرنگونی آقای خامنه ای اعتلا دادیم، حالا می خواهیم از فاز هر ایرانی یک ستاد، به هر ایرانی یک جنبش اعتلا پیدا کنیم. من که وقتی این جمله را خواندم از خواب و خوراک افتادم. دیدم همین طوری حالت جنبشانی پیدا کرده ام.>>> آنچه می آيد نقل قولی از عبدلله شهبازی است؛ کسی که در تارنما های سبز از وی به عنوان عنصر وزارت اطلاعات یاد می شود. شهبازی مدتی است بازنشسته شده است اما پند و اندرز هایش هنوز خریدارانی مانند شریعتمداری دارد. شهبازی، توده ای سابق، یکی از سازنندگان و شکل دهندگان دستگاه امنیت حکومت اسلامی است. برای همین اظهار نگرانی وی را باید جدی گرفت. شهبازی در وبلاگ خود مینویسد: «امروز در مقطع تاريخي بسيار خطرناک و سرنوشتسازي قرار گرفتهايم. ديشب به شدت وسوسه شدم که تحليل خود را از وضع موجود منتشر کنم و هشدار دهم ولي هر چه انديشيدم ديدم هر آنچه بنويسم بياثر خواهد بود. در يک سال اخير گفتنيها را، در لفافه يا به تصريح، گفته ام. فعلاً ميداندار سياست ايران کانونهايي منسجم از اوباش مشکوک هستند، مانند حسينيان و کوچکوف و امثال ايشان، و برخي کودکان سياسي آلت دست اين کانونها.... در خصوص تشکیلات موسوم به «موج سبز» نظر به اینکه اخیرا تشکیلاتی موسوم به موج سبز با انتشار"اطلاعیه مطبوعاتی برای آگاهی اعضا ی ارشد سفارت خانههای ایران در خارج" مواردی را به کمپین سفارت سبز منتسب نموده، بدین وسیله این کمپین متشکل از دیپلماتها یی که در اعتراض به استبداد مذهبی رژیم ولایت فقیه به جنبش دمکراسی طلبانه ملت ایران پیوسته اند لازم میداند جهت تنویر افکار عمومی نکات ذیل را یادآوری نماید: 1- در اطلاعیه تشکیلات موسوم به موج سبز گفته شده "آقای محمد رضا حیدری [موسس کمپین سفارت سبز]... به نمایندگی از موج سبز مسئول تعیین و مشخص نمودن شرایط همکاری و ماموریت این شخصیتها هستند." کمپین سفارت سبز ضمن تاکید بر ضرورت همبستگی ملی در راه انحلال رژیم جمهوری اسلامی این نکته را روشن میسازد که آقای محمد رضا حیدری، بر خلاف ادعای مطروحه در اطلاعیهء "موج سبز"، هرگز نمایندهء موج سبز نبوده است. 2- همانگونه که متعاقب سرکوب وحشیانه مردم در عاشورای 1388 آقای محمد رضا حیدری با میل، اراده و خواست قلبی خود از رژیم جدا شد و به ملت پیوست، دیگر دیپلمات هایی که پس از حیدری به مردم ملحق شدند نیز با ارادهء آزاد خود دست به این اقدام زدند. بدیهی است تشکیلات موسوم به موج سبز هیچ نقشی در گسستن دیپلماتها نداشته است. 3- در اطلاعیهء مزبور گفته شده "حفظ امنیت تمامی این افراد [دیپلمات ها]... در چارچوب وظایف اولیهء موج سبز میباشد." لازم به ذکر است که اعضای کمپین سفارت سبز با سال ها تجربیات دیپلماتیک و آگاهی از مقررات کشورهای میزبان، به حد کافی نسبت به ایمنی و امنیت خودشان هشیار بوده و هرگونه ادعا مبنی بر "حفظ امنیت تمامی این افراد در چارچوب...موج سبز" عاری از حقیقت است. 4- در خاتمه مجددا تاکید میگردد، تقویت همبستگی ملی خصوصا در میان اپوزیسیون خدوم و دمکراتیک، یکی از استراتژیهای کمپین سفارت سبز محسوب میشود. این کمپین با حفظ استقلال، ضمن تلاش در راه پیوستن هرچه بیشتر کارگزاران رژیم در خارج به ملت مبارز ایران، به سوی یکا یک هموطنانی که جهت انحلال حکومت اسلامی و تحقّق دمکراسی کوشش میکنند دست دوستی و همیاری دراز میکند. هشتم اسفند 1389
|
|||
© 2007 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |